آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پيوندها
نويسندگان |
شعر
شعر
این اشکِ چشمِ مرثیهبارانِ ابرهاست باران، چکیدهی غم پنهان ابرهاست
این ناگهان شکستن بغض گلوی رعد برقی از آتشی است که در جان ابرهاست
بر تنگدل تمام جهان تنگ میشود سرتاسر آسمان، همه زندان ابرهاست
هرکآسمانتر است، غمش بیکرانتر است دریا، گواه اشک فراوان ابرهاست
ای زیستن! مساوی خود را گریستن این اشکها به پای تو تاوان ابرهاست
درد آن زمان که هستی بربادرفته است جز گریه چیست آنچه که درمان ابرهاست؟
گاهی سیاه و غمزده، گاهی سپید و شاد حالم شبیه حال پریشان ابرهاست
این خود شروعِ راهِ به دریا رسیدن است باران گمان مدار که پایان ابرهاست...
|
|||
![]() |