آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پيوندها
نويسندگان |
شعر
شعر
چهار شنبه 26 شهريور 1393برچسب:شعر حافظ شهر شعر, :: 9:56 :: نويسنده : مهدی
عشقت نه سرسریست که از سر به در شود ... مهرت نه عارضی است که جای دگر شود عشق تـــو در درونم و مهر تو در دلم ... با شیر اندرون شد و با جــان به در شود دردیست درد عشــق که اندر علاج او ... هر چند ســـعی بیش نمایی بتر شود اول یکی منــم که در ین شهر هر شبی ... فریاد مــن به گنبد افلاک بر شود گر زانکه من سرشک فشانم به زنده رود ... کشت عراق جمله به یکباره ،تر شود دی در میان زلف بدیدم رخ نگــــار ... بر هیئتی که ابر محیط قــمر شود گفتم که ابتدا بکنم بوســه گفت نی ... بگذار تا که مـــاه ز عقرب به در شود ای دل بیاد لعلش اگـــر باده می خوری ... مگذار هان که مدعیان را خبر شود حــافظ سر از لحد بدر آرد بپای بوس ... گـر خاک او بپای شما پی سپر شود
|
|||
![]() |