درباره وبلاگ
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان سرگرمی و آدرس a-sheghane.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان


خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 379
بازدید دیروز : 492
بازدید هفته : 379
بازدید ماه : 3215
بازدید کل : 142640
تعداد مطالب : 688
تعداد نظرات : 3
تعداد آنلاین : 1

Alternative content


شعر
شعر

می دونی دل عاشق در مقابل دل معشوق بی دل ، مثل چیه ؟
دل عاشق مثل یه لامپ مهتابی سوخته است .
دلتو می اندازی زمین . جلوی پای دلبرت . می بینتش . سفیدی و پاکیشو . میبینه چقدر ظریفه. می بینه که فقط واسه اونه که می تپه .
فکر میکنین معشوق بی دل چی کار می کنه ؟
میاد جلو . جلو و جلوتر . به دل عاشقش نگاه می کنه . یه قدم جلوتر میذاره .
پاشو میذاره روش . فشارش می ده و با نهایت خونسردی به صدای خرد شدن دل عاشقش گوش می ده .
می دونید فرق دل عاشق با اون لامپ مهتابی چیه ؟
دل عاشق میشکنه ، خرد می شه . نابود میشه . ولی آسیبی به پای معشوق بی دل نمی رسونه . پاشو نمی بره و زخمی نمی کنه . بلکه به کف پاهای قاتلش بوسه می زنه.

 



پنج شنبه 24 بهمن 1392برچسب:شعر؛ داستان پیامک اس ام اس؛ عاشقانه؛ شهر شعر, :: 9:41 ::  نويسنده : مهدی        

باید فراموشت کنم / چندیست تمرین می کنم / من می توانم ! می شود ! / آرام تلقین می کنم /حالم ، نه ، اصلا خوب نیست ....تا بعد، بهتر می شود .... / فکری برای این دلِ آرام غمگین می کنم /من می پذیرم رفته ای / و بر نمی گردی همین ! / خود را برای درک این ، صد بار تحسین می کنم / کم کم ز یادم می روی / این روزگار و رسم اوست ! / این جمله را با تلخی اش ، صد بار تضمین میکنم.

 



پنج شنبه 24 بهمن 1392برچسب:, :: 9:34 ::  نويسنده : مهدی        

به خاطر روی زیبای تو بود
که نگاهم به روی هیچ کس خیره نماند
به خاطر دستان پر مهر و گرم تو بود
که دست هیچ کس را در هم نفشردم
به خاطر حرفهای عاشقانه تو بود
که حرفهای هیچ کس را باورنداشتم
به خاطر دل پاک تو بود
که پاکی باران را درک نکردم
به خاطر عشق بی ریای تو بود
که عشق هیچ کس را بی ریا ندانستم
به خاطر صدای دلنشین تو بود
که حتی صدای هزار نی روی دلم ننشست
و به خاطر خود تو بود
فقط به خاطر تو

 



دو شنبه 21 بهمن 1392برچسب:داستان؛عاشقانه؛ پند آموز؛ جوک؛ اس ام اس شعر, :: 6:13 ::  نويسنده : مهدی        

داستان جنگل سبز
گرگ جوانی در نزدیکی جغد دانایی زندگی میکرد...شنیده بود بارها که جغد دانا میگفت:


هرچقدر هم گرگ باشی عاقبت به تیر خزان گرفتار خواهی شد....تصمیم گرفت تا به هیچ کس ظلم نکند....

تاپس از مرگش همه به نیکی از او یاد کنند....تازنده بود به کسی ظلم نکرد.همه فراموش کردند

که این همان گرگ تیز چنگ ودندان است که دست تقدیر اورابه حراست از جنگل سبز گماشته است...

شبها بجای کمین کردن برای شکار,کمین میکرد تا مبادا روباهی,شغالی ویا کفتاری خواب خوش را از

چشمان اهویی بگیرد....

روزگاری جنگل سبز جنگل خاطره ها بود...

حال که از مرگ گرگ سالیانی میگذرد...

روباه صفتان وکفتار پیشگان بر سر جانشینی گرگ بر یکدیگر تیغ و چنگال و دندان کشیده اند...

واما

جغد دانا با خود چنین زمزه میکرد....

نیاید روزگاری که بمیرد گرگی یا شیری

رسد قدرت به روباهی وکفتاری و یا پیری

 



دو شنبه 21 بهمن 1392برچسب:شعرعاشقانه؛شعر غمگین شهر شعر؛شعر آهسته رفت, :: 5:38 ::  نويسنده : مهدی        

آهسته رفت ! ! !
گفت دوستت دارم و آهسته رفت

گفت عشقم بودی و آهسته رفت

عمر من بودی چه کردی با دلم

گفت عمرم بودی و آهسته رفت

شور تو باقی بماند در دلم

گفت هستم تا ابد ، آهسته رفت !

باورش سخت است که این مهرآفرین

با همه دردم مرا تنها نمود ، آهسته رفت



او که نامش ماندگار ، عشقش هزار ،

او که رویایش همیشه برقرار



با هــزارن آرمان و آرزو ، آهسته رفت



زندگی بال و پرت را میزنم !

زندگی روزی رگ خود میزنم !

زندگی از من چه میخواهی بگو !!!



آنکه روزی داده بودی ، عاقبت آهسته رفت !

من که مهرم را به پایش ریختم

من صداقت ریختم

من محبت ، من غرورم را به دار آویختم !



پس چه میگویند ؟ که گر مهری کنی مهرت دهند !

کو ؟ کو که گوید ؟ از محبت خارها گل میشوند ؟

او که روز زادنش مجنون نبود

او به چشم دیگران مظنون نبود

همچو مجنوند هزارانش چو من

تا به دست روزگار ، خل میشوند !



بر دلم زخمی زدی

ای کاش خنجر می زدی

ای کاش این شعر مرا

یا نه ، افکار مرا یا که از سر تا به پا ، جان مرا



آری تو آتش میزدی ! ! !



خواند این شعر مرا سر در گریبانش سپرد

خم به ابرو و

تبسم بر لبش

از پیش من ، آهسته رفت ! ! !

 



خداحافظ هرچگ و سرم هاوردی حلالت/

إی أشکیله کادوی منه، مبارک بو وصالت/

خداحافظ ظالم که بعده تو کارم تمامه/

تو خوش بختی مه شان ال شان بدبختیم وسامه

 



یک شنبه 20 بهمن 1392برچسب:شعر؛ متن ترانه معین؛ مست؛ شعر داستان؛ اس ام اس دلتنگی, :: 18:31 ::  نويسنده : مهدی        

مست



اونا که تو زندگيشون قصه هاي خوب شنيدن

تو قمار زندگاني همه جور بازي رو ديدن

اونا که تو خلوت شب شعراي حافظ رو خوندن

همه راه و رفتن اما بر سر دو راهي موندن

***

بهشون بگين که اينجا يه نفر هميشه مسته

يه نفر هميشه تنها سر اين کوچه نشسته

***

بهشون بيگيد که قصه اش مثل شاهنومه درازه

کي بوده کجا رسيده چه جوري بايد بسازه

حالا قصه هاشو مستها توي ميخونه ها ميگن

اما اون هميشه مست رو توي اونجا راه نميدن

***

بهشون بگين که اينجا يه نفر هميشه مسته

يه نفر هميشه تنها سر اين کوچه نشسته

***

ديگه نيست کمند دلها گيسوهاي رنگ برفش

ديگه ميخونه جايي نيست که بياد رو لب ها حرفش

بزارين همه بدونن که به دست غم اسيره

آخرش يه شب همينجا سر اين کوچه مي ميره

***

بهشون بگين که اينجا يه نفر هميشه مسته

يه نفر هميشه تنها سر اين کوچه نشسته

***

من امشب سرخوش و ديوانه و مست و غزل خوانم

به جام مي پناه آورده ام از غم گريزانم

گر از ميخانه باز آيم مرا غم باز مي جويد

رويد اي دوستان من گوشه ميخانه مي مانم

جان اي دل

***





ديگه نيست کمند دلها گيسوهاي رنگ برفش

ديگه ميخونه جايي نيست که بياد رو لب ها حرفش

بزارين همه بدونن که به دست غم اسيره

آخرش يه شب همينجا سر اين کوچه مي ميره

***

بهشون بگين که اينجا يه نفر هميشه مسته

يه نفر هميشه تنها سر اين کوچه نشسته

 



یک شنبه 20 بهمن 1392برچسب:شعر پیامک داستان, :: 18:7 ::  نويسنده : مهدی        


برای عشق تمنا کن ولی خار نشو
براي عشق قبول كن ولي غرورتت را از دست نده
براي عشق گريه كن ولي به كسي نگو
براي عشق مثل شمع بسوز ولي نگذار پروانه ببينه
براي عشق پيمان ببند ولي پيمان نشكن
براي عشق جون خودتو بده ولي جون كسي رو نگير
براي عشق وصال كن ولي فرار نكن
براي عشق زندگي كن ولي عاشقونه زندگي كن
براي عشق بمير ولي كسي رو نكش .
براي عشق خودت باش ولي خوب باش......

 



یک شنبه 20 بهمن 1392برچسب:شعر؛داستان؛جوک پیامک عاشقانه دلتنگی شاعرانه, :: 18:3 ::  نويسنده : مهدی        

چقدر خواب ببینم که مال من شده ای

و شاه بیت غزل های لال من شده ای

چقدر خواب ببینم که بعد آن همه بغض

جواب حسرت این چند سال من شده ای

چقدر حافظ یلدا نشین ورق بخورد؟

تو ناسروده ترین بیت فال من شده ای

چقدر لکنت شب گریه را مجاب کنم

خدا نکرده مگر بی خیال من شده ای

هنوز نذر شب جمعه های من اینست

که اتفاق بیفتد حلال من شده ای

که اتفاق بیفتد کنارتان هستم

برای وسعت پرواز بال من شده ای

میان بغض و تبسم میان وحشت و عشق

تو شاعرانه ترین احتمال من شده ای

مرا به دوزخ بیداریم نیازی نیست

عجیب خواب قشنگی ست مال من شده ای

 



یک شنبه 20 بهمن 1392برچسب:شعر سنگین شعر فاز سنگین شعر ناب شعر زیبا, :: 12:38 ::  نويسنده : مهدی        

گر مرد رهی غم مخور از دوری و دیری
دانی که رسیدن هنر گام زمان است
امروز نه آغاز و نه انجام جهان است
ای بس غم و شادی که پس پرده نهان است
تو رهرو دیرینه سرمنزل عشقی
بنگر که ز خون تو به هر گام نشان است
آبی که بر آسود زمینش بخورد زود
دریا شود آن رود که پیوسته روان است
از روی تو دل کندنم آموخت زمانه
این دیده از آن روست که خونابه فشان است
دردا و دریغا که در این بازی خونین
بازیچه ایام دل آدمیان است
دل بر گذر قافله لاله و گل داشت
این دشت که پامال سواران خزان است