درباره وبلاگ
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان سرگرمی و آدرس a-sheghane.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان


خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 12
بازدید دیروز : 322
بازدید هفته : 12
بازدید ماه : 2678
بازدید کل : 142103
تعداد مطالب : 688
تعداد نظرات : 3
تعداد آنلاین : 1

Alternative content


شعر
شعر
پنج شنبه 13 فروردين 1394برچسب:, :: 11:3 ::  نويسنده : مهدی        


بلند موی و پریشان، ولی به لب لبخند
چقدر زود به دیوانه ها شدم مانند!

تمام شهر قسم می‌خورند ضدّ منی
ولی به نام تو هر روز می‌خورم سوگند

چرا دو خط موازی همیشه غم دارند؟
نمی‌رسند ولی تا ابد کنار همند

نگاه کردی و گفتی: تو جَلد قلب منی
برو! بپر که رهایی پرنده‌ی در بند

امید شاخه‌ی گل هم وصال با خاک است
تو خاک و شاخه‌ی گل را زدی به هم پیوند

 



چهار شنبه 12 فروردين 1394برچسب:, :: 8:12 ::  نويسنده : مهدی        

هر روز می روم به مسیری که دیدمت
جایی که عاشقانه به جانم خریدمت

جایی که دیدم ای گل زیبا شکفته ای
اما برای اینکه بمانی نچیدمت

یادم نرفته است که چشمان خسته ام
افتاده در نگاه تو بود و ندیدمت

یعنی ندیدم آمده باشی برای من
اما به چشم آمده ها می کشیدمت

گر من خدات میشدم ای نازنین من
این گونه با وقار نمی آفریدمت

حتی به جای این که بچینم تو را ز خاک
یک عمر عاشقانه فقط پروریدمت

دیوانه ام که با همه ی بی وفائیت
سی سال می نوشتمت و می شنیدمت

آری برای اینکه بدانی چه میکشم
هر روز می روم به مسیری که دیدمت

 



دو شنبه 10 فروردين 1394برچسب:, :: 19:38 ::  نويسنده : مهدی        

جدیدترین اس ام اس های پرمعنا و بسیار دلنشین

باید آنقد زیبا بخندی که اطرافیانت خجالت بکشند تو را به گریه بیندازند !

♦♦♦ ♦♦♦ ♦♦♦ ♦♦♦ ♦♦♦

رمز خوشبخت زیستن در آن نیست که کاری را که دوست داریم انجام دهیم

بلکه در این است که کاری را که انجام می دهیم دوست داشته باشیم.

♦♦♦ ♦♦♦ ♦♦♦ ♦♦♦ ♦♦♦

بزرگترین حقیقت دنیا ، تنهایی است !

♦♦♦ ♦♦♦ ♦♦♦ ♦♦♦ ♦♦♦

اشیا هم زنده هستند ، نکته ی مهم بیدار کردن روح آنهاست !

♦♦♦ ♦♦♦ ♦♦♦ ♦♦♦ ♦♦♦

اگر خداوند برای لحظه ای فراموش میکرد که من عروسکی کهنه ام و تکه کوچکی از زندگی به من ارزانی میداشت ،

احتمالا همه آنچه را که به فکرم میرسید نمیگفتم بلکه به همه ی چیزهایی که میگفتم فکر میکردم.
کمتر میخوابیدم و بیشتر رویا میدیدم چون میدانستم

هر دقیقه ای که چشممان را بر هم میگذاریم شصت ثانیه ی نو را از دست میدهیم.
هنگامی که دیگران می ایستند راه میرفتم

و هنگامی که دیگران میخوابیدند بیدار میماندم.
هنگامی که دیگران صحبت میکردند گوش میدادم و از خوردن یک بستنی شکلاتی چه لذتی که نمیبردم.
کینه ها و نفرت هایم را روی تکه ای یخ مینوشتم و زیر نور آفتاب دراز میکشیدم.


♦♦♦ ♦♦♦ ♦♦♦ ♦♦♦ ♦♦♦

قدرت ، جاذبه مرد و جاذبه ، قدرت زن است !

♦♦♦ ♦♦♦ ♦♦♦ ♦♦♦ ♦♦♦

انسان تا وقتی فکر میکند نارس است ، به رشد و کمال خود ادامه می‌دهد و به محض آنکه گمان کرد رسیده شده است دچار آفت می‌شود !

♦♦♦ ♦♦♦ ♦♦♦ ♦♦♦ ♦♦♦

طولانی ترین سفرها نیز ی; روز با گامی کوچ; آغاز میشوند !

♦♦♦ ♦♦♦ ♦♦♦ ♦♦♦ ♦♦♦

به خاطر چیزهایی که در زندگیَت تمام شده اند گریه نکن بلکه خوشحال باش که د زندگیَت اتفاق افتاده اند !

♦♦♦ ♦♦♦ ♦♦♦ ♦♦♦ ♦♦♦



چشم پوشی از حقایق آنها را تغییر نمی دهد.

♦♦♦ ♦♦♦ ♦♦♦ ♦♦♦ ♦♦♦

تصمیمات کوچک را باید با مغز گرفت و تصمیمات بزرگ را با قلب.

♦♦♦ ♦♦♦ ♦♦♦ ♦♦♦ ♦♦♦

حسرت واقعی را آن روزی میخوری که میبینى به اندازه سن و سالت زندگى نکرده ای !

♦♦♦ ♦♦♦ ♦♦♦ ♦♦♦ ♦♦♦

دوست داشتن و مورد محبت قرار گرفتن بزرگترین لذت دنیاست.

♦♦♦ ♦♦♦ ♦♦♦ ♦♦♦ ♦♦♦

سخت است همزیستی دائم با کسانی که دغدغه هایت را نمی فهمند اما عزیزان تواَند !

♦♦♦ ♦♦♦ ♦♦♦ ♦♦♦ ♦♦♦

همواره معتقد بودم
برای خدا عشق بسیار بیشتر از ایمان ارزش دارد !

♦♦♦ ♦♦♦ ♦♦♦ ♦♦♦ ♦♦♦

زندگی آنچه زیسته ایم نیست بلکه همان چیزی است که در خاطرمان مانده که به یادش می آوریم تا روایتش کنیم !

♦♦♦ ♦♦♦ ♦♦♦ ♦♦♦ ♦♦♦

شاید خدا خواسته است که ابتدا ، بسیاری افراد نامناسب را بشناسی و سپس شخص مناسب را !!!
به این ترتیب وقتی او را یافتی بهتر میتوانی شکرگزار باشی.

♦♦♦ ♦♦♦ ♦♦♦ ♦♦♦ ♦♦♦

همه ی انسانها تنها با زایمان مادرشان به دنیا نمی آیند بلکه بارها و بارها به دلیل کسب تجربه های تازه ، زاده می شوند !

♦♦♦ ♦♦♦ ♦♦♦ ♦♦♦ ♦♦♦

آدمی فقط در یک صورت حق دارد به دیگری از بالا نگاه کند و آن هنگامی است که بخواهد دست کسی که بَر زمین افتاده را بگیرد و او را بلند کند !

♦♦♦ ♦♦♦ ♦♦♦ ♦♦♦ ♦♦♦

راه را از آنجایی آغاز کردم که دیگران به بن بست خورده بودند.

♦♦♦ ♦♦♦ ♦♦♦ ♦♦♦ ♦♦♦

وقتی‌ سعادت شفا ندهد ، هیچ دارویی چاره ساز نیست !

♦♦♦ ♦♦♦ ♦♦♦ ♦♦♦ ♦♦♦

در عرض یک دقیقه می شود یک نفر را خُرد کرد
در یک ساعت می شود کسی را دوست داشت
در یک روز می شود عاشق شد
ولی یک عمر طول خواهد کشید تا کسی را فراموش کرد !

♦♦♦ ♦♦♦ ♦♦♦ ♦♦♦ ♦♦♦

اُمید آخرین چیزی است که می میرد …

 



دو شنبه 10 فروردين 1394برچسب:, :: 1:56 ::  نويسنده : مهدی        

ای خرم از فروغ رخت لاله زار عمر

بازآ که ریخت بی گل رویت بهار عمر

از دیده گر سرشک چو باران چکد رواست

کاندر غمت چو برق بشد روزگار عمر

این یک دو دم که مهلت دیدار ممکن است

دریاب کار ما که نه پیداست کار عمر

تا کی می صبوح و شکرخواب بامداد

هشیار گرد هان که گذشت اختیار عمر

دی در گذار بود و نظر سوی ما نکرد

بیچاره دل که هیچ ندید از گذار عمر

اندیشه از محیط فنا نیست هر که را

بر نقطه دهان تو باشد مدار عمر

در هر طرف ز خیل حوادث کمین‌گهیست

زان رو عنان گسسته دواند سوار عمر

بی عمر زنده‌ام من و این بس عجب مدار

روز فراق را که نهد در شمار عمر

حافظ سخن بگوی که بر صفحه جهان

این نقش ماند از قلمت یادگار عمر

 



شنبه 8 فروردين 1394برچسب:, :: 16:47 ::  نويسنده : مهدی        

امشب ای ماه به درد دل من تسکینی

آخر ای ماه تو همدرد من مسکینی

کاهش جان تو من دارم و من می دانم

که تو از دوری خورشید چها می بینی

تو هم ای بادیه پیمای محبت چون من

سر راحت ننهادی به سر بالینی

هر شب از حسرت ماهی من و یک دامن اشک

تو هم ای دامن مهتاب پر از پروینی

همه در چشمه مهتاب غم از دل شویند

امشب ای مه تو هم از طالع من غمگینی

من مگر طالع خود در تو توانم دیدن

که توام آینه بخت غبار آگینی

باغبان خار ندامت به جگر می شکند

برو ای گل که سزاوار همان گلچینی

نی محزون مگر از تربت فرهاد دمید

که کند شکوه ز هجران لب شیرینی

تو چنین خانه کن و دلشکن ای باد خزان

گر خود انصاف کنی مستحق نفرینی

کی بر این کلبه طوفان زده سر خواهی زد

ای پرستو که پیام آور فروردینی

شهریارا گر آئین محبت باشد

جاودان زی که به دنیای بهشت آئینی

 



شنبه 8 فروردين 1394برچسب:, :: 11:28 ::  نويسنده : مهدی        

دختر ِ فردوسی! از مشرق انار آورده ام


یک سبد شاتوت ِ ســرخ ِ آبدار آورده ام

نازدخت ِ پیرهن طوسی ِ طوس ِ باستان!

مخمــل ِ رنگیــن کمـــان ِ زرنگار آورده ام

دست ِ باد است این که دارد میزند بر در کلون

همزمان با سـاز ِ باران، من سه تار آورده ام

سرد ِ سرد است آتشی روشن کن از خندیدنت

هیمه هیمه بوســـه های ِ بی شمــار آورده ام

دم کن از چای ِ بخارا استکانی، خسته ام

قند ِ ایران ِ کهـــن از قندهــــار آورده ام

نیستم از گزمه های ِ غزنوی، آسوده باش

شاعـــری تنهایـــم و جان را قمار آورده ام

سی پر ِ سیمرغ از سی سال رنج ِ پارسی

چند بـــرگ ِ شاهنــامـه، شاهکار آورده ام
زابلستانی، تهمتن زاده ای، بهمـن رخی
چشمه ای رویین تن از اسفندیار آورده ام
جای ِ هر بیتی که دینار ِ طلایش نقره شد
سهــم ِ بابا زر از انگــــور ِ خمـــار آورده ام
تا پس از این ها بگردم دور ِ قد و قامتت
کهکشانی عشق بر روی مدار آورده ام
از هزار و چند سال ِ بعد برگشتم قدیم
یک دل ِ جا مانده در گرد و غبار آورده ام
خشتی از دیوارتان ترسم که بردارد ترک
بر در ِ چوبــی تان از بس فشار آورده ام
می پذیری بعد از این یار ِ وفادارت شوم؟
این غزل را هم به رسم ِ یادگار آورده ام

 



چهار شنبه 5 فروردين 1394برچسب:, :: 7:48 ::  نويسنده : مهدی        

آخرش درد دلت در به درت خواهد کرد
مهره مار کسی کور و کرت خواهد کرد

عشق یک شیشه انگور کنار افتاده است
که اگر کهنه شود مست ترت خواهد کرد

ازهمان دست که دادی به تو بر خواهد گشت
جگر خون شده ام خون جگرت خواهد کرد

ناگهان چشم کسی سر به سرت می زارد
بی محلیش ولی جان به سرت خواهد کرد

جرم من خواستن دختر ارباب ده است
مادر این جرم شبی بی پسرت خواهد کرد

همه ی شهر به آواز من عادت کردند
وقت مرگم گزری با خبرت خواهد کرد

 



چهار شنبه 5 فروردين 1394برچسب:, :: 7:44 ::  نويسنده : مهدی        

چندی است در احوال پریشانی خویشم
غمناک تر از لحن غزل خوانی خویشم

چون قایق بشکسته به گرداب مکافات
چندی است غریق دل طوفانی خویشم

یک عمر نشستم که رسد شوق بهاران
غافل! که به زندان زمستانی خویشم

چون لاله ام و داغ به دل خنده به لب هاست
عمری است عجین با غم پنهانی خویشم

بر تخته سیاه دل من حک شده این حرف
تنهایم و خود یار دبستانی خویشم

خود شمعم و خود سوخته پروانه درین شام
دیری است بدین مرتبه قربانی خویشم

از بوی نفس های مسیحای درون است
گر زنده ام و وقف مسلمانی خویشم

گراشک نبود عقده ی دل قاتل من بود
مدیون غم دیده ی بارانی خویشم

یعقوب تر از من نتوان جست به عالم
من منتظر یوسف کنعانی خویشم

 



چهار شنبه 5 فروردين 1394برچسب:, :: 7:40 ::  نويسنده : مهدی        

آنقدر ها مرد هستم تا بمانم پای تو

حال من خوب است اما با تو بهتر می شوم

آخ ... تا می بینمت یک جور دیگر می شوم

با تو حس شعر در من بیشتر گل می کند

یاسم و باران که می بارد معطر می شوم

در لباس آبی از من بیشتر دل می بری

آسمان وقتی که می پوشی کبوتر می شوم

آنقدر ها مرد هستم تا بمانم پای تو

می توانم مایه ی گهگاه دلگرمی شوم

میل - میل توست اما بی تو باور کن که من

در هچوم باد های سرد پرپر می شوم

 



چهار شنبه 5 فروردين 1394برچسب:, :: 7:32 ::  نويسنده : مهدی        


همسایه ی همیشه ی ناآشنا؛سلام
یک نامه ام، بدون شروع و بــــدون نام


امــروز هـم مطابق معمـــــول ناتمــــام

خوش كرده ام كنارتو دل وا كنم كمی

همسایه ی همیشه ی ناآشنا؛سلام

ازحال و روز خودكه بگویم،حكایتی است

بـی صفحه زندگانــی بـی روح و كم دوام

جــویای حـــال از قلــم افتاده هـــا مباش

ایام خوش خیالی و بی حالی ات،به كام!

دردی دوا نمی كنــد از متن تشــنه ام

چیزی شبیه یک دل در حــال انهــــدام

در پیشگــاه روشــن آییــنه می زنـــم

جامی به افتخــــار تو با بــاد روی بــام

باشد برای بعد اگــــر حرف دیگری است

تا قصه ای دوباره از این دست، والسلام!