درباره وبلاگ
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان سرگرمی و آدرس a-sheghane.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان


خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 64
بازدید دیروز : 322
بازدید هفته : 64
بازدید ماه : 2730
بازدید کل : 142155
تعداد مطالب : 688
تعداد نظرات : 3
تعداد آنلاین : 1

Alternative content


شعر
شعر
چهار شنبه 18 آذر 1394برچسب:, :: 23:4 ::  نويسنده : مهدی        

 
 
حسن جان
 
 
 
گفتم غزلی در خور نامت بنویسم 
 
اندازه ی وسعم ز مقامت بنویسم
 
 
 
ای  محشر امروز چه تشبیه بیارم
 
از قد تو فردای قیامت بنویسم
 
 
 
من قطره ام از عهده ی من بر نمی آید
 
از حضرت دریای کرامت بنویسم
 
 
 
لطف تو مرا پشت در خانه ات آورد
 
تا اینکه علیکم به سلامت بنویسم
 
 
 
شان تو نگنجید و از این قاب در آمد
 
دیدم که غزل مثنوی از آب در آمد
 
 
 
من ایل و تبارم سر این سفره نشستند
 
جمع کس و کارم سر این سفره نشستند
 
 
 
در باغ نگاه تو من کال رسیدم
 
پر سوخته بودم به پر و بال رسیدم
 
 
 
هم رنگ نگاه تو  شده دامن دریا
 
 آئینه زده ریسه به پیراهن دریا
 
 
 
اول نوه ی دختری خلق عظیمی
 
تو جلوه  ی پیغمبری خلق عظیمی
 
 
 
مدیون تو هستند همه مردم عالم
 
نان عمل توست سر سفره ی آدم
 
 
 
مضمون سخاوت ز تو الهام گرفته
 
از صندوق قرض الحسنت وام گرفته
 
 
 
حرف کرَم تو همه جا ورد زبان است
 
چیزی که عیان است چه حاجت به بیان است
 
 
 
صابر خراسانی


چهار شنبه 18 آذر 1394برچسب:, :: 11:7 ::  نويسنده : مهدی        

در حــــریم قدســـــیت بـــــال مـــناجاتی بـده
 
گنـــــبدت دل می بــــرد وقــــت ملاقاتی بـده
 
دست هایم خالی از پیش است ســـوغاتی بـده
 
من فقیرم تکه نـــــانی بهـــــر خـــــیراتی بــده
 
از کـــــنار تـــــو گــــدا با دست خالی رد نشد
 
نیست عاقل هر کسی دیوانه ی مشهد نشد
 
از دم گــــرمت مســـیحا صـاحبِ دم می شود
 
بی تو باشم حضرت خورشید سردم می شود
 
ادامه این شعر زیبای صابر خراسانی در ادامه مطلب


ادامه مطلب ...


چهار شنبه 18 آذر 1394برچسب:, :: 9:55 ::  نويسنده : مهدی        

 شعر شبنم فرضی زاده در مورد امام هشتم
تورو خواب دیدم ,تورویادمه
همون شب که لالاییِ مادرم...
داره بوی عطرت بهم میرسه
توی خلوت کوپه ی آخرم
 
توروخواب دیدم , تورویادمه
دلم کفتراتو بغل کرده بود
یه گوشه توی دفتر حاجتش
یه شاعر نگاتو غزل کرده بود
 
دارم میرسم ,میرسه گنبدت
هوای چشام باز بارونیه
چرا حال اینجا یه جور دیگه ست؟
چرا عشق کم نیست  ؟ارزونیه
...
ضریح تو نزدیکه ,راهش کمه
غریبی که ازراه دور اومده
نوشتن:(به خورشید هشتم سلام)
به پابوسیِ ماه دور اومده
...
 
مگه دست من میرسه دست تو؟
صف عاشقاتو ببین پرشده
خودآسمونم نشسته زمین
نگا کن نگا کن زمین پرشده
 
میشینم همینجا نگات میکنم
کنار کسی که شبیه منه
داره غرق تو میشه حس می کنم
تورو توی اشکاش صدا میزنه
 
یه گوشه  یکی  زل زده سوی تو
میدونم میدونی دلش خونه نه ؟
داره عاشقت میشه باهر نگاش
مث عشق لیلی به مجنونه ,نه ؟
 
یکی توی سجده ست چن ساعته
همه عاشق  صحن وسجاده ان
مث کفترات  توی هفت آسمون
به گلدسته های تو دل داده ان
 
یه بچه کنارغم مادرش
نشسته  به دستای تو زل زده
چه معصومِ ,انگاری از چشم هاش
 به چشمای معصوم تو پل زده
 
...
چقد عاشقات پاک وخوبن آقا
میذاری منم خاک پاشون بشم؟
آخه عاشق عاشقاتم شدم
فدای امام رضا(ع) شون بشم
.....
 
سفر...روز آخر...یه بغض عجیب
نگات میکنم بانگاهِ ترم
داری دور میشی ..دارم میرسم
توی خلوت کوپه ی آخرم


چهار شنبه 18 آذر 1394برچسب:, :: 9:38 ::  نويسنده : مهدی        

کاخ همه شاهان جهان را که بگردی
 
 
  . . . دربار کسی پنجره فولاد ندارد


چهار شنبه 18 آذر 1394برچسب:, :: 9:30 ::  نويسنده : مهدی        

در وصف ذات، صحبت ما احتیاج نیست 
 
زیرا که در صفات خدا «احتیاج» نیست
 
باید به بال رفت و درآورد گیوه را    
 
در بارگاه قرب تو پا احتیاج نیست
 
تو بی ‌وسیله هم بلدی معجزه کنی   
 
دست تو را به لطف عصا احتیاج نیست
 
بوی طعام سفره، خودش می‌کشد مرا  
 
تا خانه‌ی تو راهنما احتیاج نیست
 
خواهش نکرده اهل کرم لطف می‌کنند
 
این جا به التماس گدا احتیاج نیست
 
اصلاً پی معالجه ی این جگر مباش
 
"بیمار عشق را به دوا احتیاج نیست"
 
محشر برای رو شدن اعتبار توست  
 
کی گفته است روز جزا احتیاج نیست؟
 
تو با سکوت کردن خود، جنگ می‌کنی
 
 تیغ تو را به کرب و بلا احتیاج نیست
 
×××
 
وقتی نداشت  مادر تو سنگ قبر هم
 
دیگر تو را به صحن و سرا احتیاج نیست
___________________________
شعر سید هاشم وفائی برای امام حسن مجتبی(ع)
 
ای که چون چشمت، ستاره چشم گریانی نداشت
 
باغ چون تو غنچۀ سر در گریبانی نداشت
 
آسمان چشم تو از ابر غم لبریز بود
 
غیر اشک و خون دل، این ابر بارانی نداشت
 
سینۀ تو، میزبان داغ و درد و رنج بود
 
این مصیب خانه کم دیدم که مهمانی نداشت
 
تو همان سردار تنهائی که در قحط  وفا
 
غم به غیر از سینۀ تو بیت الحزانی نداشت
 
نی، ز تو آموخت پنهان کردن غم را به دل
 
گر نمی آموخت از تو، نی نیستانی نداشت
 
صبر تو شد چلچراغ نهضت سرخ حسین
 
هیچ کس مانند تو عمر درخشانی نداشت
 
بعد چندین سال رنج و خوردن خون جگر
 
زهر پایان داد بر آن غم که پایانی نداشت
 
تیرهای کینه وقتی بر تن پاکت نشست
 
چون حسینت هیچ کس حال پریشانی نداشت
 
روی بال قدسیان تا گلشن فردوس رفت
 
عاقبت سامان گرفت آن دل که پایانی نداشت
 
لاله ها همچون «وفائی» گریه کردند از غمت
 
غنچه ای در باغ هستی لعل خندانی نداشت


چهار شنبه 18 آذر 1394برچسب:, :: 9:13 ::  نويسنده : مهدی        

"امین" و "امن"  و "مومن"   آنقَدَر دنیا خطابت کرد
 
خدا طاقت نیاورد و سرانجام انتخابت کرد
 
برای هر سری از روشنایت سایه بان می خواست
 
که شب را پیش پایت سر برید و آفتابت کرد
 
حجازِ وحشیِ زیبا ندیده دل به حسن ات باخت
 
که بت ها را شکست و قبله ی دلها حسابت کرد
 
خدا از چشم زخم مردمان ترسید پس یک شب
 
تو را تا آسمان ها برد و مثل ماه قابت کرد
 
تو را از آسمان بارید مثل عشق بر دنیا
 
زمین را تشنه دید و در دل هر قطره آبت کرد
 
دوای درد دین و درد دنیا ، درد بی دردی
 
حضورت دردهای مرگ را حتی طبابت کرد
 
تو را از دورها هم می شود آموخت ای خورشید!
 
زمین گیرانه حتی با تو احساس قرابت کرد
 
که از این فاصله ، این سال های دوریِ نوری
 
همیشه پرتو مهرت به شب هامان اصابت کرد
 
هنوز از قله های ماذنه نور تو می روید
 
فقط باید دعا خواند و یقین در استجابت کرد


دو شنبه 16 آذر 1394برچسب:, :: 16:36 ::  نويسنده : مهدی        

تو که نیستی غم غربت با منه
همیشه یه دنیا حسرت با منه
تو که نیستی روزا با شب یکین
هردوشون تاریکن و تاریکین
با تو ماهو همه جا می بینم
حتی خورشیدو شبا می بینم
بی تو این دنیا که تو چنگ منه
دیگه چنگی به دلم نمی زنه
می دونستی پیش تو گیره دلم
می دونستی بری میمیره دلم
ای دل صاب مرده باز تورو خواب برده
پاشو از خواب و ببین دنیاتو آب برده
دارم از این همه گریه آب میشم
رو سر دنیا دارم خراب میشم
خیلی مایوسه دلم یه کاری کن
داره میپوسه دلم یه کاری کن
غم و غصه شده حق دل من
به همینا مستحق دل من
دلی که بی تو بتونه دل باشه
به خدا بهتره زیر گل باشه
دارم از درد غریبی آب میشم
رو سر خودم دارم خراب میشم
 


یک شنبه 15 آذر 1394برچسب:, :: 11:53 ::  نويسنده : مهدی        

عشق
عشق، هر جا رو كند آنجا خوش است.
 
 
 
 گر به دريا افكند دريا خوش است.
 
 
 
 گر بسوزاند در آتش، دلكش است.
 
 
 
 اي خوشا آن دل، كه در اين آتش است.
 
 
 
 تا ببيني عشق را آيينه‌وار
 
 
 
 آتشي از جان خاموشت برآر!
 
 
 
 هر چه مي‌خواهي، به دنيا در نگر
 
 
 
 دشمني از خود نداري سخت‌تر!
 
 
 
 عشق پيروزت كند بر خويشتن
 
 
 
 عشق آتش مي‌زند در ما و من.
 
 
 
 عشق را درياب و خود را واگذار
 
 
 
 تا بيابي جان نو، خورشيدوار.
 
 
 
 عشق هستي‌زا و روح‌افزا بود
 
 
 
 هر چه فرمان مي‌دهد زيبا بود


شنبه 14 آذر 1394برچسب:, :: 8:57 ::  نويسنده : مهدی        

 
من" ارگ بم" و خشت به خشتم متلاشی
 
 
 
تو "نقش جهان" هر وجبت ترمه و کاشی
 
 
 
این تاول و تبخال و دهان سوختگی ها
 
از آه زیاد است ،نه از خوردن آشی
 
 
 
از تنگ پریدیم به امید رهایی
 
ناکام تقلایی... و بیهوده تلاشی...
 
 
 
یک بار شده برجگرم  زخم نکاری ؟
 
یک بار شده روی لبم بغض نپاشی؟
 
 
 
هر بار دلم رفت و نگاهی به تو کردم
 
بر گونه ی سرخابی ات افتاد خراشی
 
 
 
از شوق هم آغوشی.... و از حسرت دیدار .....
 
بایست بمیریم چه باشی.... چه نباشی


شنبه 14 آذر 1394برچسب:, :: 8:55 ::  نويسنده : مهدی        

سرمایه ی هر مردی
 
دلتنگی و درداشه
 
احساسی ترن مردا
 
بین خودمون باشه...