آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پيوندها
نويسندگان |
شعر
شعر
یک شنبه 9 خرداد 1395برچسب:, :: 20:26 :: نويسنده : مهدی
با غروب این دل گرفته مرا
می رساند به دامن دریا
می روم گوش می دهم به سکوت
چه شگفت است این همیشه صدا
لحظه هایی که در فلق گم شدم
با شفق باز می شود پیدا
چه غروری چه سرشکن سنگی
موجکوب است یا خیال شما
دل خورشید هم به حالم سوخت
سرخ تر از همیشه گفت : بیا
می شد اینجا نباشم اینک ‚ آه
بی تو موجم نمی برد زینجا
راستی گر شبی نباشم من
چه غریب است ساحل تنها
من و این مرغهای سرگردان
پرسه ها می زنیم تا فردا
تازه شعری سروده ام از تو
غزلی چون خود شما زیبا
تو که گوشت بر این دقایق نیست
باز هم ذوق گوش ماهی ها
انسان ها شبیه هم عمر نمی کنند
یکی زندگی می کند یکی تحمّل
انسان ها شبیه هم تحمّل نمی کنند
یکی تاب می آورد
یکی می شِکند ...
انسان ها شبیه هم نمی شکنند
یکی از وسط دو نیم می شود
دیگری تکه تکه ...
تکه ها شبیه هم نیستند
تکه ای یک قرن عمر میکند
تکه ای
یک روز ... دو شنبه 23 فروردين 1395برچسب:, :: 6:49 :: نويسنده : مهدی
عشق اذان دل
به افق چشم های توست
که گل های سرخ
از گلدسته ی عطرها
ندا می دهند
ماهی ها
وضو می گیرند
کبوترها
هر جای آسمان که باشند
می نشینند
یاس ها می دوند
و به قصد قربت تو
عشق را اقامه می بندند
هیچ کس ندیده است
پروانه ای نمازش قضا شود
یا شب بوئی نماز شب نخواند
عشق
حدیث همیشه ی چشم های توست
که پر از خدایان است
برای پرستش های بی پرسش ...
پنج شنبه 19 فروردين 1395برچسب:, :: 8:25 :: نويسنده : مهدی
تمام راه ظهور تو با گنه بستم دروغ گفته ام آقا كه منتظر هستم
كسي به فكر شما نيست راست مي گويم
دعا براي تو بازيست راست مي گويم
اگرچه شهر براي شما چراغان است
براي كشتن تو نيزه هم فراوان است
من از سرودن شعر ظهور مي ترسم
دوباره بيعت و بعدش عبور مي ترسم
من از سياهي شب هاي تار مي گويم
من از خزان شدن اين بهار مي گويم
درون سينه ما عشق يخ زده آقا
ت تمام مزرعه هامان ملخ زده آقا
كسي كه با تو بماند به جانت آقا نيست
ب براي آمدن اين جمعه هم مهيّا نيست
جمعه 28 اسفند 1394برچسب:, :: 12:1 :: نويسنده : مهدی
قرار
دوباره وقتشه جنون بگیرن
قرار ِ مادرا زبون بگیرن
صدا زدن دوباره مادرارو
عکس بیارن استخون بگیرن
صدا زدن که بعد از این همه سال
دوباره داغ بچشو ببینه
یدست لباسشو بدن به دستش
بگن تموم بچتون همینه
این مادرا تمامشون یه عمره
از بچه هاشون یه نشون ندارن
دوباره اومدن به این هوا که
قبول کنن دیگه جوون ندارن
از ما یکیمون از خودش نپرسید
از این همه جوون چرا نشون نیست
چجوری خونشون و پیدا کنن
وقتی پلاکشون و یادشون نیست
دوباره وقتشه جنون بگیریم
برای مادرا زبون بگیریم
بریم تو صف به جای بچه هاشون
سه چار تا تیکه استخون بگیریم
سه شنبه 18 اسفند 1394برچسب:, :: 9:57 :: نويسنده : مهدی
« فرشتگان سراغش را از خدا گرفتند و خدا هر بار به فرشتگان اين گونه مي گفت : مي آيد ، من تنها گوشي هستم كه غصه هايش را مي شنود و يگانه قلبي ام كه دردهايش را در خود نگه مي دارد و سر انجام گنجشك روي شاخه اي از درخت دنيا نشست . فرشتگان چشم به لبهايش دوختند ، گنجشك هيچ نگفت و خدا لب به سخن گشود : با من بگو از انچه سنگيني سينه توست . گنجشك گفت لانه كوچكي داشتم ، آرامگاه خستگيهايم بود و سرپناه بي كسي ام . تو همان را هم از من گرفتي . اين توفان بي موقع چه بود ؟ چه مي خواستي از لانه محقرم كجاي دنيا را گرفته بود ؟ و سنگيني بغض راه بر كلامش بست . سكوتي در عرش طنين انداز شد . فرشتگان همه سر به زير انداختند . خدا گفت : ماري در راه لانه ات بود . خواب بودي . باد را گفتم تا لانه ات را واژگون كند . آنگاه تو از كمين مار پر گشودي . گنجشك خيره در خدايي خدا مانده بود . سپس خدا گفت : چه بسيار بلاها كه به واسطه محبتم از تو دور كردم و تو ندانسته به دشمني ام بر خاستي اشك در ديدگان گنجشك نشسته بود . ناگاه چيزي در درونش فرو ريخت . هاي هاي گريه هايش ملكوت خدا را پر كرد » اس ام اس زیبا
متن زير خيلى زيباست حتما بخونيدش
** فراق يا فراغ ** مسئله اين است
فکر کردی تا به حال که .....
** فراق ** چه فرقی با ** فراغ ** دارد .....؟؟!!!
هر دو ** ف ** دارند به معنای :
** فرمان به فکر ** و ** فریاد و فغان ** از
** فرصت های فراموش ** شده .....!!
هر دو ** ر ** دارند به معنای :
** رابطه ای رنگ و رو رفته ** که **راه ** دارد به
** رد شدن از رازهای رذالت ** من .....!!
هر دو ** الف ** دارند به معنای :
** استقامت آدم ** در
** ابعاد و ابیاتِ اتفاق و اندیشه ها **
** از ابتدای ازل ** تا ** انتهای ابدیت ** .....!!
اما در حرف آخر ..........
اولی ** ق ** دارد به معنای :
** قفل کردن قفس قندیل ** بسته و
** قرنطینه کردن قناری قربانی ** شده به جرم
** قتل قلب قشنگ ** خود .....!!
ولی دومی ** غ ** دارد به معنای :
** غرق شدن غریبه ** در ** غزلیات غلط انداز ** و
پر ** غرور ** خود که ** غیورانه غم ** را
** غیب ** کند به خیال شکفتن ** غنچه ای ** .....!!
حال فهمیدم که ..........
** فراق ** به معنای تاریکی و جدايى است .....!!
اما ** فراغ ** ..........
به معنای روشنایی و بسيط بودن است .....!!
ولی هرگز نفهمیدم ..........
** فراق ** تو به چه معنا بود ..........؟؟؟!!!!!
** فراق ** تو فاصله نبود .....!!
فاجعه ای بود که فروغ زندگی ام را تا ابد
رنگ فراموشی و فتنه زد .....!!
ای کاش فراموشت نمى شد ..............!!!!!!!
دو شنبه 3 اسفند 1394برچسب:, :: 9:44 :: نويسنده : مهدی
اﺳﺘﺎﺩ ﺷﻬﺮﯾﺎﺭ ﺗﺎ ۴۷ ﺳﺎﻟﮕﯽ ﻣﺠﺮﺩ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺑﻪ ﯾﺎﺩ ﻋﺸﻖ ﺟﻮﺍﻧﯽ ﺍﺵ ﺍﯾﺴﺘﺎﺩ…
در ﺟﻮاﻧﯽ ﻭﻗﺘﯽ به ﺧﻮﺍﺳﺘﮕﺎﺭﯼ ﻣﻌﺸﻮﻗه اش رفت
به او ﺟﻮﺍﺏ ﺭﺩ دادند چون ثروتی نداشت
ولی هنگامی که در یک روز سیزده بدر معشوقه اش را با همسر ثروتمندش بچه به بغل می بیند
این شعر را می سراید:
ﺳﺮ ﻭ ﻫﻤﺴﺮ ﻧﮕﺮﻓﺘﻢ ﮐﻪ ﮔﺮﻭ ﺑﻮﺩ ﺳﺮﻡ
ﺗﻮ ﺷﺪﯼ ﻣﺎﺩﺭ ﻭ ﻣﻦ ﺑﺎ ﻫﻤﻪ ﭘﯿﺮﯼ؛ﭘﺴﺮﻡ
ﺗﻮ ﺟﮕﺮ ﮔﻮﺷﻪ ﻫﻢ ﺍﺯ ﺷﯿﺮ ﺑﺮﯾﺪﯼ ﻭ ﻫﻨﻮﺯ
ﻣﻦ ﺑﯿﭽﺎﺭﻩ ﻫﻤﺎﻥ ﻋﺎﺷﻖ ﺧﻮﻧﯿﻦ ﺟﮕﺮﻡ
ﻣﻦ ﮐﻪ ﺑﺎ ﻋﺸﻖ ﻧﺮﺍﻧﺪﻡ ﺑﻪ ﺟﻮﺍﻧﯽ ﻫﻮﺳﯽ
ﻫﻮﺱ ﻋﺸﻖ ﻭ ﺟﻮﺍﻧﯿﺴﺖ ﺑﻪ ﭘﯿﺮﺍﻧﻪ ﺳﺮﻡ
ﭘﺪﺭﺕ ﮔﻮﻫﺮ ﺧﻮﺩ ﺗﺎ ﺑﻪ ﺯﺭ ﻭ ﺳﯿﻢ ﻓﺮﻭﺧﺖ
ﭘﺪﺭ ﻋﺸﻖ ﺑﺴﻮﺯﺩ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺁﻣﺪ ﭘﺪﺭﻡ
ﻋﺸﻖ ﻭ ﺁﺯﺍﺩﮔﯽ ﻭ ﺣﺴﻦ ﻭ ﺟﻮﺍﻧﯽ ﻭ ﻫﻨﺮ
ﻋﺠﺒﺎ ﻫﯿﭻ ﻧﯿﺮﺯﯾﺪ ﮐﻪ ﺑﯽ ﺳﯿﻢ ﻭ ﺯﺭﻡ
ﺳﯿﺰﺩﻩ ﺭﺍ ﻫﻤﻪ ﻋﺎﻟﻢ ﺑﻪ ﺩﺭ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺍﺯ ﺷﻬﺮ
ﻣﻦ ﺧﻮﺩ ﺁﻥ ﺳﯿﺰﺩﻫﻢ ﮐﺰ ﻫﻤﻪ ﻋﺎﻟﻢ ﺑﻪ ﺩﺭﻡ
ﺗﺎ ﺑﻪ ﺩﯾﻮﺍﺭ ﻭ ﺩﺭﺵ ﺗﺎﺯﻩ ﮐﻨﻢ ﻋﻬﺪ ﻗﺪﯾﻢ
ﮔﺎﻫﯽ ﺍﺯ ﮐﻮﭼﻪﯼ ﻣﻌﺸﻮﻗﻪﯼ ﺧﻮﺩ ﻣﯽﮔﺬﺭﻡ
دو شنبه 3 اسفند 1394برچسب:, :: 9:30 :: نويسنده : مهدی
رفتم ای دوست و جان آمده بر طاق سرم چاره ای نیست که از خانه ی ویران بپرم
خانه ویرانه شده، درد دلم تازه شده
یاد تو افتم و دنیا شده داغ جگرم
{تا به دیوار و درش تازه کنم عهد قدیم
گاهی از کوچه ی معشوقه ی خود میگذرم}
چشم زیبای تو برده است دل و دینم را
حسرتا در پی ات امروز چنین در به درم
منتظر وصل تو را خواست ولی رسوا شد
عاقبت درغم و دوری نشکن بال و پرم
پنج شنبه 29 بهمن 1394برچسب:, :: 9:42 :: نويسنده : مهدی
داستان عشق و خيانتي که باعث سروده شدن اين شعر شد به گوش کمتر کسي رسيده. مهرداد اوستا در جواني عاشق دختري شده و قرار ازدواج مي گذارند. دختر جوان به دليل رفت و آمد هايي که به دربار شاه داشته ، پس از مدتي مورد توجه
شاه قرار گرفته و شاه به او پيشنهاد ازدواج مي دهد.
دوستان نزديک اوستا که از اين جريان باخبر مي شوند، به هر نحوي که اوستا متوجه خيانت نامزدش نشود سعي مي کنند عقيده ي او را در ادامه ي ارتباط با نامزدش تغيير دهند.
ولي اوستا به هيچ وجه حاضر به بر هم زدن نامزدي و قول خود نمي شود . تا اينکه يک روز مهرداد اوستا به همراه دوستانش ، نامزد خود را در لباسي
که هديه اي از اوستا بوده ، در حال سوار شدن بر خودروي مخصوص دربار مي بيند...
مهرداد اوستا ماه ها دچار افسردگي شده و تبديل به انساني ساکت و کم حرف مي شود. سالها بعد از پيروزي انقلاب ، وقتي شاه از دنيا مي رود فرح پهلوی يا نامزد اوستا به فرانسه ..
در همان روزها ، نامزد اوستا به ياد عشق ديرين خود افتاده و دچار عذاب وجدان مي شود. و در نامه اي از مهرداد اوستا مي خواهد که او را ببخشد.
اوستا نيز در پاسخ نامه ي او تنها اين شعر را مي سرايد..
وفا نكردي و كردم، خطا نديدي و ديدم
شكستي و نشكستم، بُريدي و نبريدم
اگر ز خلق ملامت، و گر ز كرده ندامت
كشيدم از تو كشيدم، شنيدم از تو شنيدم
كي ام، شكوفه اشكي كه در هواي تو هر شب
ز چشم ناله شكفتم، به روي شكوه دويدم
مرا نصيب غم آمد، به شادي همه عالم
چرا كه از همه عالم، محبت تو گزيدم
چو شمع خنده نكردي، مگر به روز سياهم
چو بخت جلوه نكردي، مگر ز موي سپيدم
بجز وفا و عنايت، نماند در همه عالم
ندامتي كه نبردم، ملامتي كه نديدم
نبود از تو گريزي چنين كه بار غم دل
ز دست شكوه گرفتم، بدوش ناله كشيدم
جواني ام به سمند شتاب مي شد و از پي
چو گرد در قدم او، دويدم و نرسيدم
به روي بخت ز ديده، ز چهر عمر به گردون
گهي چو اشك نشستم، گهي چو رنگ پريدم
وفا نكردي و كردم، بسر نبردي و بردم
ثبات عهد مرا ديدي اي فروغ اميدم؟
|
|||
![]() |