درباره وبلاگ
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان سرگرمی و آدرس a-sheghane.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان


خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 180
بازدید دیروز : 322
بازدید هفته : 180
بازدید ماه : 2846
بازدید کل : 142271
تعداد مطالب : 688
تعداد نظرات : 3
تعداد آنلاین : 1

Alternative content


شعر
شعر
یک شنبه 18 مهر 1395برچسب:شعر شهریار در مورد محرم, :: 10:0 ::  نويسنده : مهدی        

شعر کم نظیر شهریار در مورد امام حسین علیه السلام


شیعیان دیگر هوای نینوا دارد حسین
روی دل با کاروان کربلا دارد حسین

از حریم کعبۀ جدّش به اشکی شست دست
مروه پشت سر نهاد امّا صفا دارد حسین

می برد در کربلا هفتاد و دو ذبح عظیم
بیش از اینها حرمت کوی منا دارد حسین

پیش رو راه دیار نیستی کافیش نیست
اشک و آه عالمی هم در قفا دارد حسین

بس که محمل ها رود منزل به منزل با شتاب
کس نمی داند عروسی یا عزا دارد حسین

رخت و دیباج حرم چون گل به تاراجش برند
تا به جائی که کفن از بوریا دارد حسین

بردن اهل حرم دستور بود و سرّ غیب
ورنه این بی حرمتی ها کی روا دارد حسین

سروران ، پروانگان شمع رخسارش ولی
چون سحر روشن که سر از تن جدا دارد حسین

سر به قاچ زین نهاده راه پیمای عراق
می نماید خود که عهدی با خدا دارد حسین

او وفای عهد را با سر کند سودا ولی
خون به دل از کوفیان بی وفا دارد حسین

دشمنانش بی امان و دوستانش بی وفا
با کدامین سرکند ، مشکل دو تا دارد حسین

سیرت آل علی با سرنوشت کربلاست
هر زمان از ما یکی صورت نما دارد حسین

آب خود با دشمنان تشنه قسمت می کند
عزّت و آزادگی بین تا کجا دارد حسین

دشمنش هم آب می بندد به روی اهل بیت
داوری بین با چه قومی بی حیا دارد حسین

بعد از اینش صحنه ها و پرده ها اشک است و خون
دل تماشا کن چه رنگین سینما دارد حسین

ساز عشق است و به دل هر زخم پیکان زخمه ای
گوش کن عالم پر از شور و نوا دارد حسین

دست آخر کز همه بیگانه شد دیدم هنوز
با دم خنجر نگاهی آشنا دارد حسین

شمر گوید گوش کردم تا چه خواهد از خدا
جای نفرین هم به لب دیدم دعا دارد حسین

اشک خونین گو بیا بنشین به چشم "شهریار"
کاندرین گوشه عزائی بی ریا دارد حسین



پنج شنبه 8 مهر 1395برچسب:, :: 10:48 ::  نويسنده : مهدی        

خدایا من دلم قرصه 

          کسی غیر از تو با من نیست
خیالت از زمین راحت
           که حتی روز، روشن نیست
کسی اینجا نمی بینه 
               که دنیا زیر چشماته
یه عمره یادمون رفته
                         زمین دار مکافاته
فراموشم شده گاهی 
                      که این پایین چه ها کردم
که روزی باید از اینجا 
                      بازم پیش تو برگردم
خدایا وقت برگشتن
                       یه کم با من مدارا کن
شنیدم گرم آغوشت 
                     اگه میشه منم جا کن.


پنج شنبه 8 مهر 1395برچسب:, :: 10:47 ::  نويسنده : مهدی        

شده عشقت به کسی بیشتر از حد باشد

هرچه خوبی بکنی با دل تو بد باشد ؟
 
تو به ایمان برسی اینکه کسی جز او نیست
او بر عکس تو به هرچیز مردد باشد
 
تو به هر در بزنی تا که به دست آوریش
و جوابش به تو یک عمر فقط رد باشد
 
بنشینی دو سه تا شعر بگویی که مگر
یکی از این همه ، شعری که بخواهد باشد
 
همه دلداده ترین فرد تو را بشناسند
او به دلسنگ ترین فرد زبانزد باشد
 
شده از نم نم باران دلت خیس شوی
دایما مشق تو "آن یار نیامد" باشد؟
 
چه کنم با دل دیوانه که با این همه باز
سعی دارد که به این عشق مقید باشد
ـــــــــــــــــــ


پنج شنبه 8 مهر 1395برچسب:, :: 10:43 ::  نويسنده : مهدی        

آخ دوستت دارم ولی اصلاً نمی‌دانم چرا؟

آه! این بی‌پاسخی دیوانه‌تر کرده مرا
 
آنقَدَر دیوانه ام که حاضرم عاقل شوم
گرچه این دیوانگی از من نخواهد شد جدا
 
عقل را مأمور کردم پاسخی پیدا کند
گفت معذور است از فهمیدن دیوانه ‌ها
 
حال این دیوانه را دیوانه می‌فهمد فقط
عشق جز دیوانه‌بازی نیست! آن هم بی‌هوا
 
من نمی‌ترسم... تو با من دل به دریا می‌زنی؟
شک نکن دیوانه جان! من می‌روم ، با من بیا
 


پنج شنبه 8 مهر 1395برچسب:, :: 10:39 ::  نويسنده : مهدی        

ای آنکه مرا برده ای از یاد ، کجایی ؟

بیگانه شدی ، دست مریزاد ، کجایی ؟
 
در دام توأم ، نیست مرا راه گریزی
من عاشق این دام و تو صیّاد ، کجایی ؟
 
محبوس شدم گوشه ی ویرانه ی عشقت
آوار غمت بر سرم افتاد ، کجایی ؟
 
آسودگی ام ، زندگی ام ، دار و ندارم
در راه تو دادم همه بر باد ، کجایی ؟
 
اینجا چه کنم ؟ ازکه بگیرم خبرت را ؟
از دست تو و ناز تو فریاد ، کجایی ؟
 
دانم که مرا بی خبری می کشد آخر
دیوانه شدم خانه ات آباد ، کجایی ؟
 
پریناز جهانگیر عصر


دو شنبه 29 شهريور 1395برچسب:, :: 20:26 ::  نويسنده : مهدی        

 
⚜دارد دلم هوای تو یا مرتضی علی 
دنیای من فدای تو یا مرتضی علی 
 
⚜اسلام من تو هستی و این است باورم 
دین نیست جز ولای تو یا مرتضی علی 
 
⚜از هر چه خیر هست در عالم نوشته اند 
اول فقط برای تو یا مرتضی علی 
 
⚜پیغمبران حق همه رفتند صف به صف 
دنبال رد پای تو یا مرتضی علی 
 
⚜جنت برای شیعه تو یک بهانه است 
بیند مگر صفای تو یا مرتضی علی 
 
⚜لاسیف لا فتی فقط اندازه تو بود 
مداح تو خدای تو یا مرتضی علی 
 
⚜خیبر نشان کوچکی از قدرت تو بود 
تاریخ مبتلای تو یا مرتضی علی 
 
⚜پیچید قلعه دور سر مرهب یهود 
از سمت ضربه های تو یا مرتضی علی 
 
⚜مهلت نداد برق دم ذولفقار تو 
بر خصم بی حیای تو یا مرتضی علی


دو شنبه 29 شهريور 1395برچسب:, :: 20:23 ::  نويسنده : مهدی        

عید غدیر

 
عید غدیر خم بر تمام عاشقان ولایت و تمام شیعیان جهان مبارک


دو شنبه 29 شهريور 1395برچسب:, :: 20:20 ::  نويسنده : مهدی        

ز لیلایی شنیدم یا علی گفت

به مجنونی رسیدم یا علی گفت
 
مگر این وادی دارالجنون است
که هر دیوانه دیدم یا علی گفت
 
نسیمی غنچه ای را باز میکرد
به گوش غنچه آندم یا علی گفت
 
خمیر خاک آدم چون سرشته
چو بر میخاست آدم یا علی گفت
 
مسیحا هم دم از اعجاز میزد
زبس بیچاره مریم یا علی گفت
 
مگر خیبر زجایش کنده میشد
یقین آنجا علی هم یا علی گفت
 
علی را ضربتی کاری نمیشد
گمانم ابن ملجم یا علی گفت
 
دلا باید که هردم یا علی گفت
نه هر دم بل دمادم یا علی گفت
 
که در روز ازل قالوبلا را
هر آنچه بود عالم یا علی گفت
 
محمد در شب معراج بشنید
ندایی آمد آنهم یا علی گفت
 
پیمبر در عروج از آسمانها
بقصد قرب اعظم یا علی گفت
 
به هنگام فرو رفتن به طوفان
نبی الله اکرم یا علی گفت
 
به هنگام فکندن داخل نار
خلیل الله اعظم یا علی گفت
 
عصا در دست موسی اژدها شد
کلیم آنجا مسلم یا علی گفت
 
کجا مرده به آدم زنده میشد
یقین عیسی بن مریم یا علی گفت
 
علی در خم به دوش آن پیمبر
قدم بنهاد و آندم یا علی گفت


دو شنبه 29 شهريور 1395برچسب:, :: 2:36 ::  نويسنده : مهدی        

نمی داند دل تنها میان جمع هم تنهاست

مرا افکنده در تنگی که نام دیگرش دریاست
 
تو از کی عاشقی؟ این پرسش آیینه بود از من
خودش از گریه ام فهمید مدت هاست ،مدت هاست
 
به جای دیدن روی تو در خود خیره ایم ای عشق
اگر آه تو در آیینه پیدا نیست عیب از ماست
 
جهان بی عشق چیزی نیست جز تکرار یک تکرار
اگر جایی به حال خویش باید گریه کرد اینجاست
 
من این تکرار را چون سیلی امواج بر ساحل
تحمل می کنم هر چند جانکاه است و جانفرساست
 
در این فکرم که در پایان این تکرار پی در پی
اگر جایی فاضل نظریبرای مرگ باشد! زندگی زیباست
 
فاضل نظری


دو شنبه 29 شهريور 1395برچسب:, :: 2:33 ::  نويسنده : مهدی        

موج می‌داند ملال عاشق سرخورده را

زخم خنجرخورده، حال زخم خنجرخورده را
 
در امان کی بوده‌ایم از عشق، وقتی بوی خون
باز، وحشی می‌کند باز ِ کبوتر خورده را
 
 
مرگ از روز ازل با عاشقان هم‌کاسه است
تا بلرزاند تنِ هر شام ِ آخر خورده را
 
 
خون دل‌ها خورده‌ام یک عمر و خواهم خورد باز
جام دیگر می‌دهندش جام دیگر خورده را