آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پيوندها
نويسندگان |
شعر
شعر
پنج شنبه 2 دی 1395برچسب:, :: 8:26 :: نويسنده : مهدی
چشم هایت سبز روشن، قامتت نیلوفری من بلا گردان چشمت، ماهتابی یا پری؟
دست آن نقاش را بوسم كه این نقش آفرید گیسوان، ابریشمی، رخسار و گردن مرمری
می درخشد چشم صد رنگ تو چون فیروزه ها آسمان سبز هم حیران این مینا گری
پنج شنبه 2 دی 1395برچسب:, :: 8:21 :: نويسنده : مهدی
از زبان درخت
ببین و بنگر که چگونه سر به زیر افکنده و خشک ایستاده ام. سر نهاده ام به آنچه برایم مقدر کرده و برایم صلاح دیده. در زمستانش خشکم و در تابستانش سبز در بهارش نو می شوم و در پاییزش مهیای رفتن به بادش میرقصن و به بارانش خیس می شوم، بی تمنا و بی ادعا سر نهاده ام به آنچه میخواهد چرا که می دانم خواسته اش خواسته ام هست و تقدیرش سرنوشتم. گله ندارم و تو گله مندی. تمنایی ندارم و تو پر از خواسته ای. با سردش سردم و با گرمش گرم . می دانم و تو نمی دانی که خواسته هایش منتهای بودن من است. رشد من از خواسته هایی است که او برایم خواسته و شکوفاییم از آن. و تو چرا مرا زیبا میبینی ؟! چرا از من آرامش می گیری و چرا به من عشق می ورزی ؟! می دانم و تو نمی دانی که من تن داده ام به هر آنچه او برایم خواسته، پس نمایان کرده ام تمام او را در خودم. او در من رشد میکند شکوفا میشود میبالد و باز میمیرد و من نمایشگر خواسته های اویم و هر آنچه او را بنمایاند نمایانگر آرامشی واقعی و ابدی...
امشب از قصّه پرم حوصله داری، یا نه ؟ می توانی به دلم دل بسپاری، یا نه؟
اگر از غصّه بگویم گله را می فهمی می توانی به لبم خنده بباری، یا نه؟
روز و شب پشت همین پنجره ها خوابم برد آمدی؟ کردی از این کوچه گذاری، یا نه؟
هر شب از درد غمت بد به خودم می پیچم در خیالات منی گاه و گداری، یا نه؟
بین پاییز و زمستان دل من یخ بسته گو در اندیشه ی آغاز بهاری، یا نه؟
خسته از زندگی ام میل قیامت ! دارم عاقبت مال منی؟ با تو ام، آری، یا نه؟ سه شنبه 30 آذر 1395برچسب:, :: 22:49 :: نويسنده : مهدی
خورشید، دختر یلداست
یلدا نام فرشته ای است بالا بلند، با تن پوشی از شب و دامنی از ستاره. یلدا نرم نرمک با مهرآمده بود. با اولین شب پاییز و هر شب ردای سیاهش را قدری بیش تر بر سر آسمان می کشید تا آدم ها زیر گنبد کبود آرام بخوابند.
یلدا هرشب بر بام آسمان و در حیاط خلوت خدا راه می رفت ولابه لای خواب های زمین، لالایی اش را زمزمه می کرد. گیسوانش در باد می وزید و شب به بوی او آغشته می شد.
یلدا، شبی از خدا پاره ای آتش قرض گرفت. آتش که می دانی، همان عشق است. یلدا آتش را در دلش پنهان کرد تا شیطان آن را ندزدد. آتش در یلدا بارور شد.
فرشته ها به هم گفتند: " یلدا، آبستن است، آبستن خورشید. و هر شب قطره قطره خونش را به خورشید می بخشد و شبی که آخرین قطره را ببخشد، دیگر زنده نخواهد ماند".
فرشته ها گفتند: " فردا که خورشید به دنیا بیاید، یلدا خواهد مرد".
یلدا همیشه همین کار را می کند، می میرد و به دنیا می آورد. یلدا آفرینش را تکرار می کند. راستی، فردا که خورشید را دیدی به یاد بیاور که او دختر یلداست و یلدا نام همان فرشته ای است که روزی از خدا پاره ای آتش قرض گرفت.
عرفان نظرآهاری
یلدات مبارک f چهار شنبه 24 آذر 1395برچسب:, :: 6:44 :: نويسنده : مهدی
قلب مکه می تپد بی اختیار
مکه سرتا پا غرور و افتخار
رخت نو پوشیده بر تن روزگار
در دل او شادمانی بی شمار
کوی و برزنها چراغانی شده
دیده ها از شوق بارانی شده
فرش شد با فرش دیده این زمین
شادمان در آسمان روح الامین
کاروان نور می آید ز راه
تا که بشناسیم راه خود ز چاه
جشن میلاد است در عرش برین
در غزل خوانی است جبریل امین
روز میلاد بهاران آمده
کیست این ؟ خورشید تابان آمده
این جهان افسرده و پژمرده بود
در حقیقت آدمیت مرده بود
در جهان رنگی نبودی جز سیاه
کس نمی دانست راه خود ز چاه
آدمی سرگرم کار خویش بود
در دل او دائما تشویش بود
چون به کشتی جهان طوفان رسید
ناگهان از عرش کشتیبان رسید
با نسیم رحمت پروردگار
از مدینه نور حق شد آشکار
روشنی بخش جهان از ره رسید
نور آمد گشت ظلمت نا پدید
تهنیت گویند بر هم عرشیان
پای کوبان ، دست افشان فرشیان
ماهی دریا و مرغ آسمان
ذکر یا الله دارد بر زبان
کیست این محبوب ذات کبریاست
خاتم پیغمبران و انبیاست
مطلع الانوار ربانیست این
شاه بیت شعر روحانی است این
خلقت هستی به یمن نام او
آدمی سرمست شد از جام او
نور رویش شمس را شرمنده کرد
نام او ما مردگان را زنده کرد
نام احمد(ص) زینت این دفتر است
ذکر من یا احمد(ص) و یا حیدر(ص) است
دو شنبه 22 آذر 1395برچسب:, :: 6:6 :: نويسنده : مهدی
هوا بس ناجوانمردانه سرد است ...آی...
دمت گرم و سرت خوش باد
سلامم را تو پاسخ گوی، در بگشای
منم من، میهمان هر شبت، لولی وش مغموم
منم من، سنگ تیپاخورده ی رنجور
منم، دشنام پست آفرینش، نغمه ی ناجور
نه از رومم، نه از زنگم، همان بیرنگ بیرنگم
بیا بگشای در، بگشای، دلتنگم
پنج شنبه 18 آذر 1395برچسب:, :: 7:36 :: نويسنده : مهدی
اس ام اس ها و اشعار تسلیت شهادت امام حسن عسگری
اس ام اس ها و اشعار تسلیت شهادت امام حسن عسگری
اس ام اس شهادت امام حسن عسگری
sms shahadat imam hasan
•
امشب که زمین و آسمان می گرید
از ماتم عسگری (ع) جهان می گرید
جا دارد اگر شیعه خون گریه کند
چون مهدی صاحب الزمان (عج) می گرید
•
اس ام اس شهادت امام حسن عسگری
sms shahadat imam hasan
•
فاطمه (س) امشب به سامرّا عزا برپا کند
دیده را یاد امام عسگری (ع) دریا کند
ای خوش آن چشمی که امشب با امام عصر (عج) خود
خون دل جاری به رخ در مرگ آن مولا کند
•
اس ام اس شهادت امام حسن عسگری
sms shahadat imam hasan
•
شیعیان بر سر زنید ، شد عزای دیگری
کشته ی زهر جفا شد امام عسگری
از جفای معتمد ، پر زخون دل ها شده
در عزای عسگری ، سامره غوغا شده
شهادت امام حسن عسگری (ع) تسلیت باد
•
اس ام اس شهادت امام حسن عسگری
sms shahadat imam hasan
•
هشدار که ماتم عظیم است امروز
دلها همه با غصه ندیم است امروز
بر صاحب عصر (عج) تسلیت باید داد
کان درّ گرانمایه یتیم است امروز
تسلیت
•
اس ام اس شهادت امام حسن عسگری
sms shahadat imam hasan
•
ای یازدهم امام شیعه
ای مفتخر از تو نامِ شیعه
بر سامره و حریمِ پاکت
بر مهدی (عج) تو سلامِ شیعه
•
اس ام اس شهادت امام حسن عسگری
sms shahadat imam hasan
•
در دل صحراى غم ها و به دشت سرخ عشق
لاله سان شد قلب ما خونین ز داغ عسکرى (ع)
بس که اندوه فراوان دید از جور خسان
شد لبالب از مى غم ها ایاغ عسکرى (ع)
•
اس ام اس شهادت امام حسن عسگری
sms shahadat imam hasan
•
شد عزای باب مظلومت بیا یابن الحسن (ع)
جان به قربان تو ای صاحب عزا یابن الحسن (ع)
امام عسکری (ع) مسموم شد از زهر بیداد و ستم
کز غمش سوزد دل اهل ولا یا بن الحسن (ع)
شهادت امام حسن عسکری (ع) تسلیت باد
دو شنبه 15 آذر 1395برچسب:, :: 10:2 :: نويسنده : مهدی
میروم از روزگارت در غروبی سردِ سرد شنبه 29 آبان 1395برچسب:, :: 7:22 :: نويسنده : مهدی
چہ خوش است یاد یارے ڪہ بہ دل نشستہ باشد
چہ نڪوتر آنڪہ یادت زدلش نرفتہ باشد
چہ خوش است حال و روزے ڪہ بہ عشق بگذرانے
برسے بہ ڪام وڪارت زغمش گذشتہ باشد
چہ خوش است آنڪہ دلبر نگهش سوے تو باشد
بہ نگاہ نازنینے غم دل نوشته
باشد
چہ خوش است دیدن یار پس از آن فراق بسیار
ڪہ زفرقتش غبارے بہ دلت نهفتہ باشد
چہ خوش است یاد دلدار بنوازدت پگاهے
چہ نڪوتر انڪہ عشقت بہ دلش گرفتہ باشد
دهستانی
دیر کردی نازنینم کم کم آذر میرسد
عمر آبان ماه هم دارد به آخر میرسد
فرصت از کف میرود، امروز و فردا تا به کی؟
فصل عشق و عاشقی هم عاقبت سر میرسد
برگهای دفتر پاییز سرخ و زرد شد
آخرین برگ سفیدِ کهنه دفتر میرسد
زودتر برگرد تا وقتی بجا مانده هنوز
میرود پاییزِ عاشق، فصل دیگر میرسد
مهر و آبان طی شدند و نوبت آذر رسید
نازنینم زودتر، سرما سراسر میرسد
این هوا با عاشقان چندی مدارا میکند
فصل سرما، زوزه ی باد ستمگر میرسد
یک نفر با یک خبر ای کاش امشب میرسید
مژده می آورد برخیزید، دلبر میرسد.
|
|||
![]() |