درباره وبلاگ
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان سرگرمی و آدرس a-sheghane.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان


خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 2
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 87
بازدید ماه : 2753
بازدید کل : 142178
تعداد مطالب : 688
تعداد نظرات : 3
تعداد آنلاین : 1

Alternative content


شعر
شعر
یک شنبه 5 شهريور 1396برچسب:, :: 10:7 ::  نويسنده : مهدی        

صیاد کجایی تو کجایی تو کجایی
صید تو اسیر است به این دام جدایی
روزی سر راه دل او دام نهادی
حالا که اسیرت شده پس دور چرایی
آهوی پریشان تو در بند اسیر است
خو کرده به این دام اگر دام بلایی
قانون شکار ست و یا حیله ی صیاد
آغاز کنی صید وّ سپس رخ ننمایی
امروز خبر نیست دگر از تو وّ از دام
شاید که نشستی سر کویی به هوایی
هرجا نگرم وسوسه ی دانه و دام است
عبرت نشود حال مرا مرغ صدایی
صیاد ستمگر دل آهوی تو خون است
جا مانده به دستان تو با تیر جفایی
برگرد رها یش کن از این دام بلا خیز
صیاد کجایی تو کجایی تو کجایی......



یک شنبه 5 شهريور 1396برچسب:, :: 10:5 ::  نويسنده : مهدی        

آیا دلی خوش است در آن سوی دیگرت ؟
آه ای زمانه نیست مگر‌ خوی دیگرت؟

شکر خدا که طاقت یک‌درد تازه هست
بالا اگر نیامده آن روی دیگرت

این بار سنگ کیست که بر سینه می زنی
می سنجی ام به سنگ و ترازوی دیگرت

پروانه را به آتش حسرت گداختی
چون شمع می کشی‌م به سوسوی دیگرت

شب با خیال اوست که خوابم نمی برد
غلتی بزن زمانه! به پهلوی دیگرت

سید_مهدی_ابوالقاسمی

 


شنبه 4 شهريور 1396برچسب:, :: 12:36 ::  نويسنده : مهدی        

گر زبان بیست کشور را بلد باشی به عمر
 
گر زبان دل نفهمی زندگی را باختی ...
 
( شهرام نصیری )
 


شنبه 4 شهريور 1396برچسب:, :: 12:33 ::  نويسنده : مهدی        
همسفر می دانی
دست من نیست که با لبخندت
توی این قاب سپید
شب به شب ...
یاد تو را تازه نگه می دارم
دست من نیست که
دست از سر تو بردارم
من بخواهم دل دیوانه ی من ناچار است
...
خاک آن کوچه ی دنج
که معطر به نفس های تو است
بی هوا
سر به هوا می کند این طفلک مجنون تو را
...
دست من نیست
که پاهای دلم
سوی کوچه ی باریک ته شهر
قدم می گیرد
...
دست من نیست
که این شهر (ه) پر از همهمه
آواز مرا ، می شناسند به شبهای فراق
آن قدر نام تو را زمزمه کردم هر شب
توی هر کوچه ی شهر
آشنایند به آواز پر از حسرت من
...
دست من نیست
که دلتنگی دیدار تو می جوشد و
هر سطر نوشتار مرا
رنگ می پاشد و هر خط مرا
بوی دلتنگی تو می گیرد
...
همسفر می دانی
قصد کردم که اگر باز نیایی این بار
مثل مرغان مهاجر چمدان بردارم
فصل پاییز مگر رخت نباید بربست؟
توی باران مگر عاشقتر از هر بار نباید چرخید
...
من به آغوش تو می کوچم و
این بار تو را می خوانم
من چو مرغان مهاجر
ز تو آغاز نمودم و دگر بار تو را خواهم جست


شنبه 4 شهريور 1396برچسب:, :: 12:14 ::  نويسنده : مهدی        
 
بعد تو با سختی بسیار نفس می کشم
پنجره ام در تن دیوار نفس می کشم
 
پیرم و هرچند زمین گیر شدم مثل کوه
باز ولی با دهن غار نفس می کشم
 
از شب و روزم چه بگویم نفسی هست و نیست
بعد تو انگار نه انگار نفس می کشم
 
بوی تو را می دهد این خانه و دلواپسم
کم شود از عطر تو هر بار نفس می کشم
 
زندگی از چشم من افتاده و گاهی به زور
بین غم و قهوه و سیگار نفس می کشم
 
گورکن آن روز که من مردم اگر او رسید
بیل نزن، دست نگه دار، نفس می کشم
 
‫#‏بابک_سلیم_ساسانی‬


چهار شنبه 1 شهريور 1396برچسب:, :: 11:23 ::  نويسنده : مهدی        

إِنَّ اللَّهَ لَا يَظْلِمُ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ ۖ وَإِنْ تَكُ حَسَنَةً يُضَاعِفْهَا وَيُؤْتِ مِنْ لَدُنْهُ أَجْرًا عَظِيمًا

 

يقيناً خدا به اندازه وزن ذرّه ‏اى [به اَحدى] ستم نمی كند، و اگر [هم وزن آن ذرّه] كار نيكى باشد، آن را دو چندان می كند، و از نزد خود پاداشى بزرگ می دهد.

 

سوره مبارکه النساء

 

آیه شریفه 40

 

 

 

مَا أَصَابَكَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللَّهِ ۖ وَمَا أَصَابَكَ مِنْ سَيِّئَةٍ فَمِنْ نَفْسِكَ

 

[اى انسان!] هرچه از نيكى به تو می رسد، از سوى خداست و هرچه از بدى به تو می رسد، از سوى خود توست

 

 

 

سوره مبارکه النساء

 

آیه شریفه 79

 

 

 

 ما يَفْعَلُ اللَّهُ بِعَذابِکُمْ إِنْ شَکَرْتُمْ وَ آمَنْتُمْ وَ کانَ اللَّهُ شاکِراً عَليماً

خداوند را با عذاب شما چه کار ( چه نیازی به آن و چه سودی برای او دارد ) اگر شما سپاس گزارید و ایمان آورید؟! و خدا همواره پاداش دهنده و داناست.

 

سوره مبارکه النساء

 

آیه شریفه 147

 

 

 

از حضرت رسول (ص) نقل شده که حضرت فرمود:

 

خداوند به ملائکه امر فرمود:

 

وقتی بنده ام قصد انجام کار نیکی را کرد، آن عمل را در نامه ی اعمالش بنویسید و اگر آن را انجام داد، ده برابر حسنه برایش بنویسید و وقتی بنده ام قصد گناهی را نمود، مادامی که انجام نداد، ننویسید. اگر انجام داد، فقط یک گناه برایش بنویسید و اگر منصرف شد، ثواب برایش بنویسید.

 

حدیث قدسی

 

 

 

بدان! خدایی که گنج های آسمان و زمین در دست اوست، به تو اجازه ی درخواست داده، و اجابت آن را به عهده گرفته است. تو را فرمان داده که از او بخواهی تا عطا کند، درخواست رحمت کنی تا ببخشاید، و خداوند بین تو و خودش کسی را قرار نداده تا حجاب و فاصله ایجاد کند، و تو را مجبور نساخته که به شفیع و واسطه ای پناه ببری، و در صورت ارتکاب گناه درِ توبه را مسدود نکرده است، در کیفر تو شتاب نداشته، و در توبه و بازگشت، بر تو عیب نگرفته است.

 

در آنجا که رسوایی سزاوار توست، رسوا نساخته، و برای بازگشت به خویش شرائط سنگینی مطرح نکرده است. در گناهان تو را به محاکمه نکشیده، و از رحمت خویش ناامیدت نکرده، بلکه بازگشت تو را از گناهان نیکی شمرده است. هر گناه تو را یکی، و هر نیکی تو را ده به حساب آورده، و راه بازگشت و توبه را به روی تو گشوده است.

 

نامه 31 نهج البلاغه

 

 

 

 



سه شنبه 31 مرداد 1396برچسب:, :: 6:8 ::  نويسنده : مهدی        

خدا و آدم
 
پس از اَفرینش اَدم خدا گفت به او: نازنینم اَدم....
 
با تو رازی دارم
 
اندکی پیشتر اَی ...
 
اَدم اَرام و نجیب ، اَمد پیش !!
 
زیر چشمی به خدا می نگریست !!
محو لبخند غم آلود خدا
 
دلش انگار گریست .
نازنینم اَدم: ( قطره ای اشک ز چشمان خداوند چکید ) !!!
 
یاد من باش ... که بس تنهایم !!
 
بغض آدم ترکید، ... گونه هایش لرزید !!
 
به خدا گفت :
 
من به اندازه ی ...
 
من به اندازه ی گلهای بهشت .... نه
 
به اندازه عرش ... نه ... نه
 
من به اندازه ی تنهاییت ، ای هستی من
 
دوستدارت هستم !!
اَدم ،.. کوله اش را بر داشت
 
خسته و سخت قدم بر می داشت ...
 
راهی ظلمت پر شور زمین ...
 
زیر لبهای خدا باز شنید ،...
 
نازنینم اَدم ... نه به اندازه ی تنهایی من ...
 
نه به اندازه ی عرش... نه به اندازه ی گلهای بهشت !!!
 
که به اندازه یک دانه گندم ، تو فقط یادم باش !!!!
 


سه شنبه 31 مرداد 1396برچسب:, :: 6:0 ::  نويسنده : مهدی        

مهرآفرینا! 
سجاده ام را به سمت قبله نیاز می گشایم
تا ذره ذره وجودم را به معراج
نگاهت، پرواز دهم
می ایستم به قامت دربرابرت تا عظمتت را سپاس گویم
به رکوع می روم تا بزرگی ات را به یاد بیاورم
و به سجده می افتم تا بر بندگی ام مهر عشق بزنم…
چه آرامش پایان ناپذیری در نگاه توست
چه لحظه های مهرافروزی در ذکر یاد ت…
پروردگارا! دستان دعایم را 
به عرش الهیت برسان ،
دلم را به حلاوت دوستیت
و چشمان باران زده ام رابه دیدارت
نورانی گردان


سه شنبه 31 مرداد 1396برچسب:, :: 5:58 ::  نويسنده : مهدی        
آتشی نمى سوزاند "ابراهیم" را
 
و دریایى غرق نمی کند "موسى" را
کودکی، مادرش او را به دست موجهاى "نیل" می سپارد
تا برسد به خانه ی فرعونِ تشنه به خونَش
دیگری را برادرانش به چاه مى اندازند
سر از خانه ی عزیز مصر درمی آورد
مکر زلیخا زندانیش می کند
اما عاقبت بر تخت ملک می نشیند
از این "قِصَص" قرآنى هنوز هم نیاموختی ؟!
 
که اگر همه ی عالم قصد ضرر رساندن به تو را داشته باشند
و خدا نخواهد
نمی توانند
او که یگانه تکیه گاه من و توست
پس
به  تدبیرش اعتماد کن
به حکمتش دل بسپار
 
و
 
به او توکل کن.
 


سه شنبه 31 مرداد 1396برچسب:, :: 5:53 ::  نويسنده : مهدی        

كاش بارانی ببارد قلبها را تر كند
 
بگذرد از هفت بند ما صدا را تر كند
 
قطره قطره رقص گیرد روی چتر لحظه ها
 
رشته رشته مویرگهای هوا را تر كند
 
بشكند در هم طلسم كهنه ی این باغ را
 
شاخه های خشك بی بار دعا را تر كند
 
مثل طوفان بزرگ نوح در صبحی شگفت
 
سرزمین سینه ها تا نا كجا را تر كند
 
چترها تان را ببندید ای به ساحل مانده ها
 
شاید این باران كه می بارد شما را تر كند