درباره وبلاگ
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان سرگرمی و آدرس a-sheghane.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان


خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 6
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 91
بازدید ماه : 2757
بازدید کل : 142182
تعداد مطالب : 688
تعداد نظرات : 3
تعداد آنلاین : 1

Alternative content


شعر
شعر
دو شنبه 13 شهريور 1396برچسب:, :: 5:59 ::  نويسنده : مهدی        

شعر کوردی پائیز با معنی

 

باخ بی برگ و برم .فصل گلاریژانمه 

 

باغ بی برگ و بری هستم که فصل برگریزانم فرارسیده

 

روژ و شاو تنیام و دایم خیل غم مهمانمه 

 

روز و شب تنها هستم و لشگر غم میهمان همیشگی من است

 

تا له رخسارم بشوری گرت دلگیریک شاوی

 

برای اینکه غبار دلتنگی را ازچهره بشورد حتی برای یک شب

 

 چاوه ری هاور وهارم حسرت وارانمه

 

چشم به راه ابر بهارم و حسرت باران بر دلم است

 

دار خشک بی برم.کس فکر اسپارم نیه کی

 

درخت خشک بی ثمری هستم و هیچکس به فکر هرس من نیست

 

 باخوان لیم ناامیده نوبت سزیانمه

 

باغبان از من ناامید شده و وقت سوزاندنم رسیده

 

سرچمن خالی له بزم عیش و نوش عاشقان

 

چمنزاران از جشن و عیش و نوش عاشقان خالی گشته

 

 

 

چوار فصلم چو یکه .دایم گلا ریژانمه

 

چهار فصلم شبیه هم شده و دائم درحال برگریزانم(همیشه پاییزی هس



پنج شنبه 9 شهريور 1396برچسب:, :: 6:6 ::  نويسنده : مهدی        

 
شعر شهادت حضرت مسلم بن عقیل (سلام الله علیه)
 
قهرمان‌ عشق‌ در چاه‌ بلا افتاده‌ است‌
 
کار مسلم‌ وای‌ دست‌ اشقیا افتاده‌ است.
 
اشک‌ جاری‌ بر رخش‌ شرح‌ غمی‌ پنهان‌ دهد
 
گوشه‌ غربت‌ به‌ یاد کربلا افتاده‌ است‌.
 
باغ‌ شد مرداب‌ و گلها نیزه‌ و شمشیر شد
 
قاصد کرب‌ و بلایی‌ از نوا افتاده‌ است‌.
 
سر، سر پیمان‌ گذارش‌ روی‌ دار افتاده‌ است
 
دل‌ سر و کارش‌ به‌ خلقی‌ بی‌ وفا افتاده‌ است‌.
 
آه‌ گلچینان‌ که‌ از هر بام‌ با سنگش‌ زنند
 
این‌ گل‌ طوباست‌ از شاخه‌ جدا افتاده‌ است.‌
 
دست‌ مهمان‌ بستن‌ و با کام‌ عطشان‌ کشتنش
 
از کجا در کوفه‌ این‌ رسم‌ خطا افتاده‌ است.‌
 
نامه‌های‌ دعوت‌ کوفه‌ بجز نیرنگ‌ نیست
 
بد مرامی‌، بد دلی‌ در کوفه‌ جا افتاده‌ است‌.
 
کار دلهاشان‌ به‌ نیرنگ‌ و نفاق افتاده‌ است‌
 
کار لبهاشان‌ به‌ لعن‌ و ناسزا افتاده‌ است‌.
 
چشم‌هاشان‌ خائن‌ و آئینه‌ ناپاکی‌ است‌
 
وای‌ از چشمی‌ که‌ از شرم‌ و حیا افتاده‌ است‌.
 
بگذر از کوفه‌ نبینی‌ تا به‌ روی‌ غنچه‌ها
 
رد پا از پنجه‌ نا آشنا افتاده‌ است‌.
 
::
 
::
 
 


ادامه مطلب ...


چهار شنبه 8 شهريور 1396برچسب:, :: 10:24 ::  نويسنده : مهدی        

جز تو کس با دل ما همدل و همراز نشد

گریه کردم که دلم باز شود باز نشد

خاطراتم همه در کوچه ی مان ماند که ماند

بر سرم سایه ی آن سرو گل ناز نشد

دردها داده به من گردش دوران اماااا

هیچ دردی چو غمت خانه برانداز نشد

خاطرت هست که آن قصه ی با هم بودن

چه شد این قصه به سر آمد و آغاز نشد

این همه قلب من از عشق شما دم می زد

خوار شد پیش همه وای سرافراز نشد

تازه دل داشت پریدن ز شما می آموخت

حیف کز لانه بیفتاد و به پرواز نشد

تو خودت بر سر این میز قضاوت بنشین

تا ببینی غم من از همه ممتاز نشد ؟

کوک می کرد فلک با غم خود ساز مرا

لحظه ای جان و دلم فارغ از این ساز نشد

بودی آگاه تو از آن همه احساس دلم

همگی ماند درون دل و ابراز نشد ...

(شهرام نصیری)

 



چهار شنبه 8 شهريور 1396برچسب:, :: 10:10 ::  نويسنده : مهدی        

ای صمیمی، ای دوست

 

گاه و بیگاه لب پنجره خاطره ام می آیی

 

دیدنت... حتی از دور

 

آب بر آتش دل می پاشد

 

آنقدر تشنه دیدار تو ام

 

که به یک جرعه نگاه تو قناعت دارم

 

دل من لک زده است

 

گرمی دست تو را محتاجم

 

و دل من... به نگاهی از دور

 

طفلکی می سازد

 

ای قدیمی، ای خوب

 

تو مرا یاد کنی یا نکنی، من به یادت هستم

 

من، صمیمانه به یادت هستم

 

آرزویم همه سر سبزی توست

 

دایم از خنده لبانت لبریز

 

دامنت پرگل باد.

 

 

 

"حمید مصدق"

 



سه شنبه 7 شهريور 1396برچسب:, :: 6:12 ::  نويسنده : مهدی        

شعر شهادت امام محمد باقر (ع)

 

 

 

روزی که بادهای مخالف امان نداد

هفت آسمان به قافله ای سایه بان نداد

 

 

 

خورشید بود و سایه‌ی شوم غبارها

خورشید بود همسفر نیزه دارها

 

 

 

دیدی به روی نیزه سر آفتاب را

دیدی گلوی پرپر طفل رباب را

 

 

 

دیدی عمود با سر سقا چه کرده بود

تیر سه شعبه با دل مولا چه کرده بود

 

 

 

در موج خیز شیون و ناله دویده ای

تا شام پا به پای سه ساله دویده ای

 

 

 

گل زخمهای سلسله یادت نمی رود

هرگز غروب قافله یادت نمی رود

 

 

 

هم ناله با صحیفه‌ی ماتم گریستی

یک عمر پا به پای محرم گریستی؟



سه شنبه 7 شهريور 1396برچسب:, :: 6:10 ::  نويسنده : مهدی        

شعر تسلیت شهادت امام محمد باقر (ع)

 

 

 

باقر به علم شهره هرخاص وعام شد

مسموم زهر کینه ی کور هشام شد

 

 

 

هر چند زهر کین بشد اسباب مرگ او

مرگش زکربلا ز برایش پیام شد

 

 

 

آنگه که بین بستر بیماریش فتاد

با یاد کربلا و پدر تشنه کام شد

 

 

 

یادش بیامد آن دم آخر که جد او

هل من معین بگفت و پدر اشک تام شد

 

 

 

او پنج ساله بود به صحرای کربلا

دیدش که بهر قتل حسین ازدحام شد

 

 

 

آن دم که دید نعش شهیدان به قتلگاه

با عمه زبنبش به فغان هم کلام شد

 

 

 

کردی مواظبت زپدر عصر روز خون

آنگه که غرق آتش وغارت خیام شد

 

 

 

یاد آمدش اسارت وکوفی وشامیان

خونین جگر پدر زسوی اهل شام شد

 

 

 

بایاد کربلا جگر از زهر پاره شد

یا فاطمه به لب دگر عمرش تمام شد



سه شنبه 7 شهريور 1396برچسب:, :: 6:3 ::  نويسنده : مهدی        

 

اس ام اس و پیامک تسلیت شهادت امام باقر-ع

 

یک عمر سوخت قلب تو از کینه هشام آن دشمن سیاه دل بى حیاى تو

 

تنها نه در عزاى تو چشم بشر گریست آن دشمن سیاه دل بى حیاى تو

 

اى خفته همچو گنج، به ویرانه بقیع پر مى‏ زند کبوتر دل، در هواى تو

 

در را به روى امت اسلام بسته‏ اند آن گمرهان که بى خبرند از صفاى تو

 

 

 

############################

 

 

 

السلام علیک یا ابا جعفر یا محمد بن علی ایها الباقر یابن رسول الله انا توجهنا واستشفعنا وتوسلنا بک الی الله و قدمناک بین یدی حاجاتنا یا وجیها عندالله اشفع لنا عندالله

 

ادامه پیامها در ادامه مطلب



ادامه مطلب ...


یک شنبه 5 شهريور 1396برچسب:, :: 10:11 ::  نويسنده : مهدی        

 

حالِ تنهاییِ من غمزده و طوفانی ست
در دلم فاخته ای گرم مصیبت خوانی ست

به سَرم طایفه ای طبل عزا می کوبند
مجلس سینه زنی در حَرَمی پنهانی ست

( مِهر پاییز کجا بود در این شهر شلوغ
چارفصلِ دل من در خطر ویرانی ست )

مرغ آمین که به آهی لب دیوار نشست
ناله سر داد که تقدیر تو بی سامانی ست

هرکه دستی به دلم زد سر ِبی مهری داشت
پای هر دل زدنم کوبشِ سرگردانی ست

به سَرم هست از این شهر خودی کُش بروم
که در این ورطه اگر ماند کسی قربانی ست

خالکوبی شده رفتن به همه بال و پرم
مثل آن مرغ مهاجر که پَرش زندانی ست

رد شد از خلوت من هر که دلش سنگی بود
سنگ بر شیشه زدن قاعده اش مجانی ست

عشق در باور من آبی آرامش نیست
خط به خط مثنوی درد عجب طولانی ست

وقت باران به همه شهر خبر خواهم برد
مرگ در آینه ها فاجعه ای انسانی ست

کو هوایی که کمی شعر وُ نفس تازه کنم
تا تَوهم نزنم یوسف من کنعانی ست

سدر وُ کافور دوایی ست بر این خاطر تنگ
مرگ در می زند ُو سَفسطه نافرمانی ست



یک شنبه 5 شهريور 1396برچسب:, :: 10:10 ::  نويسنده : مهدی        

یاد شیرین تو بر من زندگی را تلخ کرد
تلخ و شیرین جهان اما چه فرقی می کند
هیچ کس هم صحبت تنهایی یک مرد نیست
خانه من با خیابان ها چه فرقی می کند...
فاضل_نظری



یک شنبه 5 شهريور 1396برچسب:, :: 10:9 ::  نويسنده : مهدی        

من چرا دل به تو دادم که دلم می‌شکنی
یا چه کردم که نگه باز به من می‌نکنی
دل و جانم به تو مشغول و نظر در چپ و راست
تا ندانند حریفان که تو منظور منی
دیگران چون بروند از نظر از دل بروند
تو چنان در دل من رفته که جان در بدنی
تو همایی و من خسته بیچاره گدای
پادشاهی کنم ار سایه به من برفکنی
بنده وارت به سلام آیم و خدمت بکنم
ور جوابم ندهی می‌رسدت کبر و منی
مرد راضیست که در پای تو افتد چون گوی
تا بدان ساعد سیمینش به چوگان بزنی
مست بی خویشتن از خمر ظلومست و جهول
مستی از عشق نکو باشد و بی خویشتنی
تو بدین نعت و صفت گر بخرامی در باغ
باغبان بیند و گوید که تو سرو چمنی
من بر از شاخ امیدت نتوانم خوردن
غالب الظن و یقینم که تو بیخم بکنی
خوان درویش به شیرینی و چربی بخورند
سعدیا چرب زبانی کن و شیرین سخنی
حضرت_سعدی