درباره وبلاگ
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان سرگرمی و آدرس a-sheghane.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان


خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 527
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 539
بازدید ماه : 1976
بازدید کل : 117207
تعداد مطالب : 690
تعداد نظرات : 3
تعداد آنلاین : 1

Alternative content


شعر
شعر
چهار شنبه 5 دی 1397برچسب:, :: 18:2 ::  نويسنده : مهدی        

ﭼﺸﻤﯽ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺷﺐ ﺯﺩﻩ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ ﻭ ﺑﮕﺬﺷﺖ
ﺩﯾﻨﯽ ﮐﻪ به ﻣﻦ ﺩﺍﺷﺖ ﻧﭙﺮﺩﺍﺧﺖ ﻭ ﺑﮕﺬﺷﺖ
ﺩﺭ ﻣﻨﻈﺮ ﺍﯾﻦ ﺑﺖ ﮐﻪ ﺗﺮﺍﺷﯿﺪﻩ ﯼ ﻋﺸﻖ ﺍﺳﺖ
ﻫﺮ ﮐﺲ ﺑﻪ ﻃﺮﯾﻘﯽ ﺩﻝ ﻭ ﺩﯾﻦ ﺑﺎﺧﺖ ﻭ ﺑﮕﺬﺷﺖ
ﺑﯿﭽﺎﺭﻩ ﺩﻭﭼﺸﻢ ﻣﻦِ ﺩﺭﮔﯿﺮ ﺩﻭﺍﺑﺮﻭﺵ
ﮐﺸﺘﻪ ﺍﺳﺖ ﻣﺮﺍ ﮐﺸﺘﻪ ﻭ ﻧﺸﻨﺎﺧﺖ ﻭ ﺑﮕﺬﺷﺖ
ﭼﻮﻥ ﺑﯿﻬﻖ ﺁﺗﺶ ﺯﺩﻩ ﺩﺭ ﺑﻄﻦ ﺗﻮﺍﺭﯾﺦ
ﺑﺎ ﻟﺸﮑﺮ ﺗﺎﺗﺎﺭ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺗﺎﺧﺖ ﻭ ﺑﮕﺬﺷﺖ
ﺑﺎﯾﮏ ﻧﻈﺮ ﺍﺯ ﮔﻮﺷﻪ ﯼ ﭼﺸﻤﺶ ﺑﻪ ﺩﻭﭼﺸﻤﻢ
ﺑﺮ ﺑﺨﺖ ﭘﺮﯾﺸﺎﻥ ، ﮔﺮﻩ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ ﻭ ﺑﮕﺬﺷﺖ
ﻣﻦ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﻭﯾﮏ ﺣﺲ ﻋﺠﯿﺒﯽ ﮐﻪ ﭘﺲ ﺍﺯ ﺁﻥ
ﺩﻟﺘﻨﮓ ﺗﺮﯾﻦ ﻗﺎﻓﯿﻪ ﺭﺍ ﺳﺎﺧﺖ ﻭ ﺑﮕﺬﺷﺖ
# ﺳﯿﺪ _ ﻣﻬﺪﯼ _ ﻧﮋﺍﺩ _ ﻫﺎﺷﻤﯽ



پنج شنبه 18 مرداد 1397برچسب:, :: 4:49 ::  نويسنده : مهدی        

 می خرم!

 

گفتی احساس به یغما برده داری، می خرم

 

باغبانی و گل پژمرده داری، می خرم

 

 گفتی از ترس فلک، یک عالم احساس نجیب

 

گوشه ی پیراهنت افسرده داری، می خرم 

 

گفتی انگار از نبرد خویش با دل می رسی

 

نوجوان کشته ای بر گُرده داری، می خرم

 

گفتی از بی عاشقی در تیر باران غزل

 

یک بغل مصراع پیکان خورده داری، می خرم 

 

جای فریاد و سرور کودکانه در دلت

 

گفته بودی عندلیب مرده داری، می خرم 

 

گفتی از آن عمر سرتاسر زمستان، یادگار

 

بی نهایت شعر سرما خورده داری، می خرم 

 

عمر کوتاه من و تو در حد اندازه نیست

 

هر چه اندوه و غم نشمرده داری، می خرم 

 

حمیدرضا آذرنگ



پنج شنبه 18 مرداد 1397برچسب:, :: 4:39 ::  نويسنده : مهدی        

نه م ثل کوه محکمم نه مثل رود جارى ام

 

نه لایقم به دشمنى نه آن که دوست دارى ام

 

تو آن نگاه خیره اى در انتظار آمدن

 

من آن دو پلک خسته که به هم نمى گذارى ام

 

تو خسته اى و خسته تر منم که هرز مى روم

 

تو از همه فرارى و من از خودم فرارى ام

 

زمانه در پى تو بود و لو ندادمت ولى

 

مرا به بند مى کشد به جرم راز دارى ام

 

شناختند عامیان من و تو را به این نشان

 

تو را به صبر کردنت مرا به بى قرارى ام

 

چقدر غصه مى خورم که هستى و ندارمت

 

مدام طعنه میزند به بودنم ، ندارى ام

 

سید تقی سیدی



دو شنبه 15 مرداد 1397برچسب:, :: 6:28 ::  نويسنده : مهدی        

 

سخت است !!!

 

خبر خیر تو از نقل حریفان سخت است

 

حفظ حالات من و طعنه آنان سخت است

 

 

لحظه ی بغض نشد حفظ کنم چشمم را

 

در دل ابر ... نگهداری باران سخت است

 

 

کشتی کوچک من هرچه که محکم باشد

 

جستن از عرصه هول آور طوفان سخت است

 

 

ساده عاشق شده ام، ساده تر از آن رسوا

 

شهره شهر شدن با تو چه آسان ... سخت است

 

 

ای که از کوچه ی ما می گذری، معشوقه!

 

بی محلی سر این کوچه دو چندان سخت است

 

 

زیر باران که به من زل بزنی، خواهی دید :

 

فن تشخیص نم از چهره ی گریان سخت است

 

 

کوچه مهر - سر نبش - کماکان باران .....

 

دیدن حجله ی من، اول آبان سخت است

 

 

... کاظم بهمنی ...



دو شنبه 15 مرداد 1397برچسب:, :: 6:18 ::  نويسنده : مهدی        
 
بهای دل سپردن
 
من از هستی نمی خواهم به جز پیش تو مردن را
 
نمی خواهم خوراکی جز غم عشق تو خوردن را
 
 
تو را میخواهم آنگونه که گویی جسم، روحش را
 
جدایی ناپذیر و تنگ ..... یکدیگر فشردن را
 
 
بدون تو، تنفس هم ملال آورترین چیز است
 
تو شیرین می کنی اما، شرنگ تلخ مردن را
 
 
بمیران! زنده کن! فرقی ندارد، باز می خوانم
 
هزاران بار دیگر، با تو شعر دل سپردن را
 
 
مرا از عشق می ترسانی و غافل از آنی که
 
برای ماهیان ساده است، مشق آب خوردن را
 
 
به مرده شور بسپاری تنم، آنجا که یارایش
 
نباشد بار سنگین غمت، بر دوش بردن را
 
 
دلت می آید آیا با چنین شاگرد عشقِ خود
 
همیشه بازگویی درس بی روحِ فسردن را ؟!؟
 
 
تو که این را برای من، نمی خواهی غزلبانو :
 
خیال با تو بودن، با خودم، بر گور بردن را
 
 
اگرچه خوب می دانم که تا بوده، چنین بوده
 
که عاشق می دهد آخر، بهای دل سپردن را
 
 
... علی محمد محمدی ...


چهار شنبه 3 مرداد 1397برچسب:, :: 7:13 ::  نويسنده : مهدی        

شعر ولادت امام رضا(ع) غلام رضا سازگار

 

مرده از فیض تو احیاگر جان می گردد

 

عالم پیر از این نشئه جوان می گردد

 

سر تسلیم به پای تو فرود آوردم

 

که به انگشت ولای تو جهان می گردد

 

تا نهد چهره به خاک قدم زوّارت

 

سنگ از دامنۀ کوه، روان می گردد

 

با تولاّی تو چون سینۀ دریا به کلیم

 

وادی خوف و خطر مهد امان می گردد

 

هر کجا نام خراسان تو آید به زبان

 

اشک شوق است که از دیده، روان می گردد

 

سجده بر گنبد زرّین تو آرد خورشید

 

که به امواج فضا نورافشان می گردد

 

آهوئی را که تو ضامن شوی ای ضامن خلق

 

خاک او سرمۀ صاحب نظران می گردد

 

همه اعضای وجودم نه سر هر مویم

 

به ثنای تو سراپای زبان می گردد

 

نقش شیر از نگه نافذ تو شیر شود

 

گرگ در خطّۀ طوس تو شبان می گردد

 

همچو بلبل که کند دور و بر گل پرواز

 

گرد گلدستۀ صحنینتو جان می گردد

 

دیده از هستی خود بلکه زخود می پوشم

 

تا که چشمم به رواقت نگران می گردد

 

با تو از آتش دزوخ گل جنّت روید

 

بی تو گلخانۀ فردوس، خزان می گردد

 

زائر کوی تو آرد به خداوند طواف

 

دل من گِرد مزار تو از آن می گردد

 

آسمان ها به طواف حرمت مشغولند

 

تا که بر گرد زمین چرخ زمان می گردد

 

تیغ با معجز ابروت کند کار سپر

 

تیر از گردش چشم تو کمان می گردد

 

ناز بر جان کند و فخر فروشد به بهشت

 

تن هر کس که به خاک تو نهان می گردد

 

کافر ارنام رضا را ببرد در دوزخ

 

دوزخ از فیض دمش رشک جنان می گردد

 

روز پرواز کتب پای صراط و میزان

 

کرم و لطف تو بر خلق عیان می گردد

 

لاله از خشت طلای تو برون آرد سر

 

سنگ با معجز تو درّ کران می گردد

 

موسی از طور تو بانگ ارنی می شنود

 

عیسی از شوق تو بی تاب و توان می گردد

 

گر چه حجّ فقرائی به طواف حرمت

 

تا ابد دایرۀ کون و مکان می گردد

 

گر به بازار جهان خلق جهان سود آرند

 

همه بی مهر ولای تو زیان می گردد

 

می دهد روی خدا را به همه خلق نشان

 

هر که در کوی تو بی نام و نشان می گردد

 

هر که بر پنجره های حرمت گیرد دست

 

پنجه اش عقده گشای همگان می گردد

 

روح بخش دل و جان است و روان قرآن

 

هر کجا وصف ثنای تو بیان می گردد

 

تا کند نغمه سرایی به ثنایت (میثم)

 

گرد او روح ملک، رقص کنان می گردد



دو شنبه 11 تير 1397برچسب:, :: 11:9 ::  نويسنده : مهدی        

می خواهم و می خواستمت تا نفسم بود

می سوختم از حسرت و عشق تو بسم بود

 

عشق تو بسم بود که در این شعله بیدار

روشنگر شب های بلند قفسم بود

 

آن بخت گریزنده دمی آمد و بگذشت

غم بود، که پیوسته نفس در نفسم بود

 

دست من و آغوش تو هیهات که یک عمر

تنها نفسی با تو نشستن هوسم بود

 

بالله که به جز یاد تو، گر هیچ کسم هست

حاشا که به جز عشق گر هیچ کسم بود

 

سیمای مسیحائی اندوه تو، ای عشق

در غربت این مهلکه فریاد رسم بود

 

لب بسته و پر سوخته از کوی تو رفتم

رفتم به خدا گر هوسم بود، بسم بود.

 

"فریدون مشیری"

 

 



سه شنبه 29 خرداد 1397برچسب:, :: 10:17 ::  نويسنده : مهدی        

درست مثلِ دو چشمِ تو مست و هشیارم

نه خواب میروم از دوری ات، نه بیدارم

 

شبیهِ پنجره های نشسته در باران 

غمِ تو دارم و از بغض و گریه سرشارم

 

کسی کجاست ببیندچگونه میشکنم؟

کسی کجاست ببیند چگونه میبارم؟

 

عزیزِ من که چو گیسوی تو پریشانم

عزیزِ من که به هجران تو گرفتارم

 

اجازه هست بگویم که عاشقت هستم؟

اجازه هست بگویم که دوستت دارم؟

 

محمود اکرامی



سه شنبه 29 خرداد 1397برچسب:, :: 10:14 ::  نويسنده : مهدی        

 

شبیه چشمه -ولی بیت بیت- می جوشم

که مدتی ست روان نیست روح مغشوشم

 

همین که شیوه ی شعرانگی گرفتم، آه

روند زندگی از اصل شد فراموشم

 

خدا نخواست سرم داد مرگ را بزند

و چند قطره جنون ریخت در سر و گوشم

 

همین خوش است که با اینکه رد شدی از من

هنوز ردّ تو مانده ست روی آغوشم

 

غمت تمام مرا از تن خودم کنده ست

که خود قبای برازنده ای ست بر دوشم

 

کسی که نیست عزادار مرگ قلب کسی

خودم برای دل خود سیاه می پوشم

 

محمدجواد قیاسی



جمعه 5 خرداد 1397برچسب:, :: 1:0 ::  نويسنده : مهدی        



یک شنبه 16 ارديبهشت 1397برچسب:, :: 10:31 ::  نويسنده : مهدی        

احساس میکنم 

 

کسی که نیست 

 

کسی که هست را

 

از پا در میاورد . . .

 

 

 



یک شنبه 16 ارديبهشت 1397برچسب:, :: 10:30 ::  نويسنده : مهدی        

سر در گمی ام داد گره در گره اندوه

خوشبخت کلافی که سری داشته باشد



یک شنبه 16 ارديبهشت 1397برچسب:تک بیت عاشقانه 'تک بیت زیبا ' تک بیت ناب , :: 10:28 ::  نويسنده : مهدی        

زحمت چه میکشی پی درمان ما طبیب

 

 ما به نمیشویم و تو بد نام میشوی



یک شنبه 16 ارديبهشت 1397برچسب:, :: 10:26 ::  نويسنده : مهدی        

تا عهد دوست خواست فراموش دل شدن

 

غم می رسد به وقت و وفا میدهد به دل



یک شنبه 16 ارديبهشت 1397برچسب:, :: 10:19 ::  نويسنده : مهدی        

چو ابر منع من از گریه دور از انصاف است

 

دلم ز گریه سبکبار میشود چه کنم؟



شنبه 8 ارديبهشت 1397برچسب:, :: 13:14 ::  نويسنده : مهدی        

هر لحظه عمرت شده از پیش مقدر

یک تاج کیانی و دگر خاک سیه سر

 

یک قطره باران نچکد بی نظر دوست

سیلاب کند انچه که او کرده مقرر

 

محدود بود قدرت تاثیر تو جانا

بر دایره پرگار کشد خط مدور

 

ما قره به خویشیم و نبینیم حقیقت

هر چند بود جلو حق پاک و منور

 

هر باز دمت جلو الطاف الهی ست

لیکن شده ای غافل ازاین لطف مکرر

 

دل خوش منما بر ثمر باغ عزیزت

بی اذن خداوند کجا باغ دهد بر

 

در هر دو جهان بنده و شرمنده انیم

زیرا که خداوند بود مالک و سرور



شنبه 8 ارديبهشت 1397برچسب:, :: 13:8 ::  نويسنده : مهدی        

 

 

دل از سنگ باید که از درد عشق

ننالد خدایا دلم سنگ نیست

مرا عشق او چنگ اندوه ساخت

که جز غم در این چنگ آهنگ نیست

به لب جز سرود امیدم نبود

مرا بانگ

این چنگ خاموش کرد

چنان دل به آهنگ او خو گرفت

که آهنگ خود را فراموش کرد

نمی دانم این چنگی سرونوشت

چه می خواهد از جان فرسوده ام

کجا می کشانندم این نغمه ها

که یکدم نخواهند آسوده ام

دل از این جهان بر گرفتم دریغ

هنوزم به جان آتش عشق اوست

در این واپسین

لحظه زندگی

هنوزم در این سینه یک آرزوست

دلم کرده امشب هوای شراب

شرابی که از جان برآرد خروش

شرابی که بینم در آن رقص مرگ

شرابی که هرگز نیابم بهوش

مگر وارهم از غم عشق او

مگر نشنوم بانگ این چنگ را

همه زندگی نغمه ماتم است

نمی خواهم این ناخوش آهنگ را



چهار شنبه 5 ارديبهشت 1397برچسب:, :: 17:55 ::  نويسنده : مهدی        


میانِ آنچه اندیشیده میشود و گفته نمیشود ،

میانِ آنچه گفته میشود و اندیشیده نمیشود ،

 چه بسیار عشق که از دست می‌رود ...!



شنبه 1 ارديبهشت 1397برچسب:, :: 12:33 ::  نويسنده : مهدی        

ﻣﻪ ﺷﻌﺒﺎﻥ ﺷﺪﻩ ﻣﺎﻫﯽ ﺑﻪ ﺯﻣﯿﻦ ﺁﻣﺪﻩ ﺍﺳﺖ

ﺭﻭﺯ ﭼﺎﺭﻡ ﭘﺴﺮ ﺍﻡ ﺑﻨﯿﻦ ﺁﻣﺪﻩ ﺍﺳﺖ

ﭘﺪﺭﺵ ﺣﯿﺪﺭ ﮐﺮﺍﺭ ﺯﻣﯿﻼﺩﺵ ﺷﺎﺩ

ﺑﺮ ﺑﻨﯽ ﻫﺎﺷﻤﯿﺎﻥ ﻣﺎﻩ ﺗﺮﯾﻦ ﺁﻣﺪﻩ ﺍﺳﺖ

ﻧﺎﻣﺶ ﻋﺒﺎﺱ ﺷﺪ ﻭﻣﻌﻨﯽ ﺁﻥ ﺷﯿﺮ ﺩﮊﻡ

ﺑﯿﻦ ﺷﯿﺮﺍﻥ ﻋﺮﺏ ﺷﯿﺮﺗﺮﯾﻦ ﺁﻣﺪﻩ ﺍﺳﺖ

ﺟﻤﻠﻪ ﺫﺭﯾﻪ ﯼ ﺯﻫﺮﺍ ﺑﻪ ﺭﺧﺶ ﺑﻮﺳﻪ ﺯﻧﻨﺪ

ﯾﮏ ﺑﺮﺍﺩﺭﺑﻪ ﻫﻤﻪ ﯾﺎﺭﻭﻣﻌﯿﻦ ﺁﻣﺪﻩ ﺍﺳﺖ

ﻣﺎﺩﺭﺵ ﮔﻔﺖ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻤﻪ ﺍﻭﻻﺩ ﺑﺘﻮﻝ

ﭘﺴﺮﻡ ﺑﻬﺮ ﻏﻼﻣﯽ ﺑﻪ ﯾﻘﯿﻦ ﺁﻣﺪﻩ ﺍﺳﺖ

ﻣﺮﺗﻀﯽ ﺑﻮﺳﻪ ﺑﻪ ﺩﺳﺘﺶ ﺯﺩ ﻭﮔﻔﺘﺎ ﺑﯿﻨﻢ

ﺩﺳﺖ ﺍﻭ ﮐﺮﺑﺒﻼ ﺗﻘﺶ ﺯﻣﯿﻦ ﺁﻣﺪﻩ ﺍﺳﺖ

ﺁﻣﺪﻩ ﺗﺎ ﮐﻪ ﺳﭙﻬﺪﺍﺭ ﺣﺴﯿﻨﯽ ﺑﺸﻮﺩ

ﺁﻥ ﻋﻠﻤﺪﺍﺭ ﯾﻞ ﻟﺸﮕﺮ ﺩﯾﻦ ﺁﻣﺪﻩ ﺍﺳﺖ

ﻣﺎﺩﺭﺵ ﺍﻡ ﺑﻨﯿﻦ ﺩﺭﺱ ﻭﻓﺎﯾﺶ ﺩﺍﺩﻩ

ﺍﺳﻮﻩ ﺑﺮﺍﻫﻞ ﻭﻓﺎﯾﺎﻥ ﺯﻣﯿﻦ ﺁﻣﺪﻩ ﺍﺳﺖ

ﺁﻣﺪﻩ ﺳﺎﻗﯽ ﺍﻃﻔﺎﻝ ﺣﺴﯿﻨﺶ ﮔﺮﺩﺩ

ﺁﺏ ﺩﺭ ﺣﺴﺮﺕ ﺍﻭ ﭼﻠﻪ ﻧﺸﯿﻦ ﺁﻣﺪﻩ ﺍﺳﺖ

ﺭﻭﺯ ﻣﯿﻼﺩ ﺍﺑﻮﺍﻟﻔﻀﻞ ﺑﻪ ﺑﯿﻦ ﺍﻟﺤﺮﻣﯿﻦ

ﺑﻬﺮ ﺩﯾﺪﺍﺭ ﻋﻤﻮ ﭘﺮﺩﻩ ﻧﺸﯿﻦ ﺁﻣﺪﻩ ﺍﺳﺖ

ﮐﻒ ﺑﺰﻥ ﺧﻮﺏ ﻃﻠﺐ ﮐﻦ ﺳﻔﺮ ﮐﺮﺑﺒﻼ

ﺑﺎﺏ ﺣﺎﺟﺎﺕ ﻫﻤﻪ ﺩﺭ ﺛﻤﯿﻦ ﺁﻣﺪﻩ ﺍﺳﺖ



شنبه 25 فروردين 1397برچسب:, :: 19:59 ::  نويسنده : مهدی        

گرچه او هرگز نمی گیرد

.

.

ز حال ما خبر

.

.

.

 .

درد او هر شب خبر گیرد ز سر تا پای ما

 

 



شنبه 25 فروردين 1397برچسب:, :: 19:53 ::  نويسنده : مهدی        

بی تو این شهر برایم قفسی دلگیر است

شعر هم بی تو به بغضی ابدی زنجیر است

 

آنچنان می فِشُرد فاصله، راه نفسم

که اگر زود، اگر زود بیایی دیر است

 

رفتنت نقطۀ پایان خوشی هایم بود

دلم از هرچه و هر کس که بگویی سیر است

 

سایه ای مانده ز من بی تو که در آیِنه هم

طرح خاکستری‌اش گنگ‌ترین تصویر است

 

خواب دیدم که برایم غزلی می‌خواندی

دوستم داری و این خوب‌ترین تعبیر است

 

کاش می‌بودی و با چشم خودت می‌دیدی

که چگونه نفسم با غم تو درگیر است

 

تارهای نفسم را به زمان می‌بافم

که تو شاید برسی، حیف که بی تاثیر است...

 

 



شنبه 25 فروردين 1397برچسب:, :: 19:52 ::  نويسنده : مهدی        

نشود فاش کسی آنچه میان من وتوست

تا اشارات نظر نامه رسان من و توست

 

گوش کن با لب خاموش سخن می گویم

پاسخم گو به نگاهی که زبان من وتوست

 

روزگاری شد و کس مرد ره عشق ندید

حالیا چشم جهانی نگران من و توست

 

گر چه در خلوت راز دل ما کس نرسید

همه جا زمزمه ی عشق نهان من وتوست

 

این همه قصه ی فردوس و تمنای بهشت

گفت وگویی و خیالی ز جهان من وتوست

 

نقش ما گو ننگارند به دیباچه ی عقل

هرکجا نامه عشقست نشان من وتوست

 

سایه ز آتشکده ی ماست فروغ مه ومهر

وه ازین آتش روشن که بجان من وتوست



شنبه 25 فروردين 1397برچسب:, :: 19:49 ::  نويسنده : مهدی        

 هر لحظه بدون تو نفس، مفت گرانست

این حالت بی حوصلگی شاهد آنست

 

همدم شده ام با در و با سایه ی دیوار

این بغض گلوگیر من از فصل خزانست

 

برگرد که در باغ دو چشم تو بچینم

آن راز که بر گوشه ی لبهات نهانست

 

در عمر من در به در عاصی مجنون

هر سوی بیابان جنون از تو نشانست

 

هرشب من وآغوش تو و خواب سحرگاه

آغوش تو آرام ترین جای جهان است

 

هرشب من وتعبیر همان خواب شب پیش

یک لحظه بدون تو نفس، مفت گرانست

 

دیوانگی و عشق و جنون و همه با هم

گرد آمده در این دل و بر روی زبانست

 

من یاد توام لحظه به لحظه همه عمرم

این سوز عیان را چه نیازی به بیانست



شنبه 25 فروردين 1397برچسب:, :: 19:45 ::  نويسنده : مهدی        

تو خواهی رفت، دیگر حرف چندانی نمی ماند

 

چه باید گفت با آن کس که می دانی نمی ماند؟!

 

بمان و فرصت قدری تماشا را مگیر از ما

تو تا آبی بنوشانی به من، جانی نمی ماند

 

برایم قابل درک است اگر چشمت به راهم نیست

برای اهل دریا شوق بارانی نمی ماند

 

همین امروز داغی بر دلم بنشان که در پیری

برای غصه خوردن نیز دندانی نمی ماند

 

اگر دستم به ناحق رفته در زلف تو معذورم!

برای دستهای تنگ، ایمانی نمی ماند…

 

اگر اینگونه خلقی چنگ خواهد زد به دامانت

به ما وقتی بیفتد دور، دامانی نمی ماند

 

بخوان از چشم های لال من، امروز شعرم را 

که فردا از منِ دیوانه، دیوانی نمی ماند…



جمعه 25 اسفند 1396برچسب:, :: 9:35 ::  نويسنده : مهدی        

دردی است درین دلم نهانی

کان درد مرا دوا تو دانی

تو مرهم درد بیدلانی

دانم که مرا چنین نمانی

من بنده‌ی بی کس ضعیفم

تو یار کسان بی کسانی

گر مورچه‌ای در تو کوبد آنی

تو که ضایعش نمانی

از من گنه آید و من اینم

وز تو کرم آید و تو آنی

یارب به در که باز گردم

گر تو ز در خودم برانی

از خواندن و راندنم چه باک است خواه این کن و خواه آن تو دانی

گویم «ارنی» و زار گریم ترسم ز جواب «لن ترانی»

پیری بشنید و جان به حق داد عطار سخن مگو که جانی

 



جمعه 25 اسفند 1396برچسب:, :: 9:32 ::  نويسنده : مهدی        

 

دل تنگم و دلتنگ نبودى كه بدانى چه كشيدم

عاشق نشدى ، لنگ نبودى كه بدانى چه كشيدم

 

كو قطره اشكى كه به پاى تو بريزم كه بمانى ؟

بى اسلحه در جنگ نبودى كه بدانى چه كشيدم

 

تو آن بت مغرور پيمبر شكنى داغ نديدى

دل بسته به يك سنگ نبودى كه بدانى چه كشيدم

 

تو تابلوى حاصل دستان هنرمند خدايى

نقاشى بى رنگ نبودى كه بدانى چه كشيدم

 

 گشتم همه جا را پى چشمان پر از شوق تو اما 

فرسنگ به فرسنگ نبودى كه بدانى چه كشيدم

سید_تقی_سیدی

 

 



یک شنبه 20 اسفند 1396برچسب:, :: 23:53 ::  نويسنده : مهدی        

چشم من، چشم تو را دید ولی دیده نشد

من همانم که پسندید و پسندیده نشد

یاد لب‌های تو افتادم و با خود گفتم:

غنچه‌ای بود که گل کرد ولی چیده نشد

من نظربازم و کم معصیتی نیست ولی

چه بسا طعنه زدن‌های تو بخشیده نشد

ای که مهرت نرسیده است به من! باور کن

هیچ‌کس قدر من از قهر تو رنجیده نشد

عاشقت بودم و این را به هزاران ترفند

سعی کردم که بفهمانم و فهمیده نشد

 

سجاد سامانی.



پنج شنبه 17 اسفند 1396برچسب:, :: 8:29 ::  نويسنده : مهدی        

خدا را پرست و پدر را ستای

 

ولی جان به قربان مادر نمای

 

بهشت زیر پای مادران نیست بهشت خود مادرانند ،روز مادر و به مادر خودمو همه مادرای عفیف این سرزمین تبریک میگم



سه شنبه 8 اسفند 1396برچسب:, :: 20:25 ::  نويسنده : مهدی        


با آنکه ننوشیدم از آن چشم شرابی
مهمان کن از آن گونه مرا بوسه نابی

ای ترس، تو را شکر که با اینهمه تردید
یک بار نیاویختم از سقف طنابی

من عارف دلتنگم، یا زاهد دل سنگ؟
هر روز نقابی زده ام روی نقابی

یک عمر ملائک همه گشتند و ندیدند
در نامه ی اعمال من مست صوابی

ساقی، همه بخشوده یک گوشه چشمیم!
آنجا که تو باشی چه حسابی چه کتابی؟



سه شنبه 8 اسفند 1396برچسب:, :: 20:19 ::  نويسنده : مهدی        


وقتی بدونی میره، اونی که روبروته
ادامه ی یه عشقه، که آخرش سقوطه
چیزی عوض نمیشه، چه با سکوت ، چه فریاد
اونی که عاشقم کرد، باید ادامه میداد
باید ادامه میداد

این لحظه از سکوتِ، منو تو دیدنی نیست
بیرحمه اون نگاهت، وقتی رسیدنی نیست
چیزی عوض نمیشه، چه با سکوت، چه فریاد
اونی که عاشقم کرد، باید ادامه میداد
باید ادامه میداد

جز اعتراف به عشقت، هرچی بگم دروغه
این لحظه که غرورم تصویر یه غروبه
کنار تو به جز عشق، چیزی ازت نخواستم
به این امید، که هیچوقت تموم نمیشی واسم
تموم نمیشی واسم

این لحظه از سکوتِ، منو تو دیدنی نیست
بیرحمه اون نگاهت، وقتی رسیدنی نیست
چیزی عوض نمیشه، چه با سکوت، چه فریاد
اونی که عاشقم کرد، باید ادامه میداد
باید ادامه میداد



یک شنبه 29 بهمن 1396برچسب:, :: 16:3 ::  نويسنده : مهدی        

دلم برات تنگ شده بی معرفت

 

  تو نیستیو گریه شده یه عادت

 

دلم برات تنگ شده خیلی زیاد 

 

 دلم بجز تو هیچکسو نمیخواد

 

اینقده گریه کردم این شبارو

 

 قسم دادم خدارو به خدارو

 

چه غصه ها که از غم تو خوردم

 

عطر تورو خونه به خونه بردم

 

من به تو دل دادمو دل سپردم

 

نبودیو ندیدی بی تو. . . . . مردم



سه شنبه 24 بهمن 1396برچسب:, :: 12:12 ::  نويسنده : مهدی        

تو فتوشاپ یه بحثی هست به اسم رویایی کردن تصاویر ،برای اینکار با یه سری افکتها و تکنیکها یه عکس خیلی معمولی ،تبدیل به یه عکس رویایی میشه یه عکس ،زیباتر از اون چیزی که هست ،تو زندگی واقعی یه چیزی هست که دوست آدم و صمیمی تر رفیق تر یاورتر نشون میده ،تو زندگی زناشویی ،یه چیزی هست که باعث میشه همسر زیباتر به نظر برسه ،حرکاتش بهترین حرکت ،کارهای معمولی ظریفتر و زیباتر برسه مثلا آشپزی کردن همسر زیباترین و ظریفترین روش آشپزی به نظر برسه ، این چیزی که درموردش حرف میزنم اون چیزیه که تو رابطه دو نفر ،خندها رو زیباتر میکنه دلارو گرمتر میکنه زندگی رو شیرینتر میکنه همه چیزو رویایی تر میکنه ،این چیز همون چیزیه که تو وجود فرشته های روی زمین یعنی مادرا از روز ازل وجود داشته ، آرام ، عمیق و همیشگی ،اون دوست داشتنه ،روز ولنتاین یا روز سپندارمزگان ،فرقی نمیکنه امیدوارم همه زندگیتون روز عشق باشه ،یه عشق پاک ،یه عشق عمیق ، یه عشق واقعی ،یه عشق ابدی



سه شنبه 24 بهمن 1396برچسب:, :: 8:39 ::  نويسنده : مهدی        

زما دو خاطره ی بی دوام می ماند

زمی نه حال که دردی به جام می ماند

چه سال ها که زمین بی من و تو خواهد گشت

که صید می رمد از دام و دام می ماند!

از این تردد دایم- که در نظرجاری-

کدام منظره ی مستدام می ماند؟

خطوط منکسری با شتاب می گذرند

بر این صحیفه-که گفت؟-از تو نام می ماند

چه سایه وار سواران در آستان غروب..

چه نقشی؟

از که؟

در این ازدحام می ماند؟

چه باغ ها به گذر ها -پرازشکوفه ی سیب-

چه عطر ها که تورا در مشام می ماند

ستاره ها و سحر هاوصخره ها وسفر...

چه خوب!

زینهمه بر جا کدام می ماند

مسافران زعطش دسته دسته میمیر ند

و چشمه ی حیوان در ظلام می ماند...



پنج شنبه 19 بهمن 1396برچسب:, :: 10:6 ::  نويسنده : مهدی        

 

اگر خطا نکنم، عطر، عطر یار من است

کدام دسته گل امروز بر مزار من است

گلی که آمده بر خاک من نمی داند

هزار غنچه ی خشکیده در کنار من است

گل محمدی من، مپرس حال مرا...

به غم دچار چنانم که غم دچار من است

تو قرص ماهی و من برکه ای که می خشکد

خود این خلاصه ی غم های روزگار من است

بگیر دست مرا تا ز خاک برخیزم

اگر چه سوخته ام، نوبت بهار من است

 



پنج شنبه 19 بهمن 1396برچسب:, :: 10:5 ::  نويسنده : مهدی        

 

بسیار سالها گذشت تا بفهمم,

آن که در خیابان می گرید

از آن که در گورستان می گرید,

بسیار غمگین تر است!

 

سالها گذشت

من از خیابان های بسیار و

 گورستان های بسیاری گذشتم

تا فهمیدم,

آن که حتی در خلوت خانه خویش

نمی تواند بگرید,

از همه اندوهناک تر است...!

 



پنج شنبه 19 بهمن 1396برچسب:, :: 10:2 ::  نويسنده : مهدی        

 

نفس، کز گرمگاه سینه می آید برون، ابری شود تاریک

چو دیوار ایستد در پیش چشمانت

 

نفس کاین است، پس دیگر چه داری چشم؟

ز چشم دوستان دور یا نزدیک...

 



سه شنبه 10 بهمن 1396برچسب:, :: 7:5 ::  نويسنده : مهدی        

 

یا رب! مباد کز پا جانان من بیفتد!

درد و بلای او کاش بر جان من بیفتد

 

من چون ز پا بیفتم درمان درد من اوست

درد آن بوَد که از پا درمان من بیفتد

 

یک عمر گریه کردم ای آسمان روا نیست

دردانه‌ام ز چشم گریان من بیفتد

 

ماهم به انتقام ظلمی که کرده با من

ترسم به درد عشق و هجران من بیفتد

 

از گوهر مرادم چشم امید بسته است

این اشک نیست کاندر دامان من بیفتد

 

من خود به سر ندارم دیگر هوای سامان

گردون کجا به فکر سامان من بیفتد

 

خواهد شد از ندامت دیوانه، شهریارا

گر آن پری به دستش دیوانِ من بیفتد

 



سه شنبه 10 بهمن 1396برچسب:, :: 7:4 ::  نويسنده : مهدی        

هرگز مرا به چاره‌ی دل دسترس نبود

بيچاره‌تر ز من به جهان هيچكس نبود

 

آندم كه درد هجرِ توام ساخت ناتوان

دردا كه بر هلاک خودم دسترس نبود

 

خنجر كشيده بر سر من آمدی؛ مگر

بهر هلاک من، غم هجر تو بس نبود؟!

 

دامان لطف، بر سر هر خَس كِشی چو گل

خواری‌كشِ فراق تو كمتر ز خس نبود

 

هرگز نرفت عاشق حيران ز پيش تو

كز حسرت تو، ديده‌ی او باز پس نبود

 

ويرانه‌ی تو نيست "بنايی"! مقام يار

هرگز همای سِدره، مقيم قفس نبود...

ــــــــــــــــ



سه شنبه 10 بهمن 1396برچسب:, :: 7:1 ::  نويسنده : مهدی        

ما را چو روزگار فراموش کرده‌ای

یارا! شکایت از تو کنم یا ز روزگار؟

 

گر آرزوی روی تو جرمی‌ست، درگذر

ور انتظار وصل تو خونی‌ست، درگذار



شنبه 7 بهمن 1396برچسب:, :: 11:19 ::  نويسنده : مهدی        

 

ظاهری خاڪستری با فڪر های رنگی ام

جمعه را هم دوست دارم عاشق دلتنگی ام؛

 

دیگران دل سنگ پندارند اما راستش:

در دلم دل سنگ یاری هست اگر دلسنگی ام...!